به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
فعلا سلام و ایول به این همت مضاعف
و بعد هم
آخ جون مطلب جدید
بریم بخونیم
ایول داداشی
سلام داداش وای اگه میدونستم تازه پستو گذاشتین جای خوندن اول نظر میدادم بلکه اولین نفر بشم تو این پست…
التماس دعا بهشتی باشید
خدایا چه غربتی داره بقیع
جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع / یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست/در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است/الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است /یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریه اهل نظر / بینهایت چشمه اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را/قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال /هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه/پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین / این همه همسایه عرش آستان دارد بقیع
در پناه مجتبی در ظل زینالعابدین / ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول / خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز / داغ ۱۸ ساله زهرای جوان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته است
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
داغ ۱۸ ساله زهرای جوان دارد بقیع
داغ ۱۸ ساله زهرای جوان دارد بقیع
داغ ۱۸ ساله زهرای جوان دارد بقیع
*****************************************
“کمثل الاخوان الفتنه فی الایران، جمیلا کثیرا ولکن الغلط کردید بیشمارید”
*****************************************
تنها جایی که میشه اشک و لبخند رو همزمان با هم دریافت کرد :
قطعه ۲۶
قطعه ای از بهشت
سلام
خدا خیرت بده… این فلافل دیگه ترکیبی از نخود و پیاز و فلفل و ادویه و نمک و… نیست
فلافل ها کوچه کثیف ، روح داره… مرده رو حی میکنه!
خیلی حال کردم که راجع به فلافل نوشتی و مجسمه دانیال میدون شوش!
البته اسم دقیق کوچه رو فکر کنم به خاطر ملاحظات ننوشتی!
خیلی نعمته که قبل از رفتن به حج ایشالله به همین زودی(من؟!)سفرنامتون رو بخونم.من این پست رو خوندم؛ هم با صدای بلند خندیدم و هم بغض کردم.نفرین بر این آل سعود که اشک رو برای عباس منع کردن:حاجی رو!یعنی که یعنی!
غربت بقیع، با نوشته های شما… حال عجیبی بهم دست داد و گریه م گرفت و توی این گریه، فقط تونستم خدارو شکر کنم که کسی مانع و مزاحم اشک ریختن من نیست. همیشه وقتی می گم یاعلی، بلافاصله می گم خدایا شکرت. شکر می کنم خدارو به خاطر اینکه اینقدر راحت می تونم اسم مولارو به زبون بیارم.
حاج آقا اینترنت پوکید.اینقدر نترکون…
بی بیه بی حرم…قبرت کجاست مادر………چطوری دووم میارید و میارن اونایی که میرن بقیع!؟…چطوری میشه یاد ماجرای کوچه افتاد و با این حروم زاده ها گلاویز نشد!…..خدا خودش بچه شیعه هارو اونجا حفظ میکنه از قرار معلوم!
دلم خنک شد این جمله ی عمر چپ رو به کار بردید….نمردیم و دیدیم یکی غیر از خودمون این جملرو به کار برد!
زنده باشید!
و نمی دانم “ارشاد” این شوخی مرا تحمل می کند یا نه…
باید یه نذر واسه اینجا بردارم.
یا علی مدد.
سلام.
حقیقت یعنی همین چیزی که شما نوشتید. یک تلخند!
سلام
پیام بازرگانی
ساعت ۱۲:۱۴
تعداد افراد آنلاین: ۳۸
ساعت ۰۰:۱۵
تعداد افراد آنلاین ۳۸ نفر
سلام حاجی با نوشتنت دل ما را بردی به حرم یار.
انشاالله که نصیب همه نرفته ها و رفته ها بشود.
مرگ بر منافقین جدید
حاجی از عباس(ع) گفتی نوشته ات روح گرفت شاید بهتر بگم بوهم گرفت
هر کی از ساقی کربلا می نویسه نوشته اس بوی یاس میده
مثل همیشه اجرت با حضرت زهرا
سر کاریم دیگه:
ساهت: ۲۳
افراد انلاین ۳۹ نفر
دوستان همه جغد تشریف دارن؟ هر چی از شب می گذره تعداد آنلانین بیشتر می شه! وا!
دیدی گفتم…. الان سه نفر دیگه هم اضافه شدن
فکر کنم اینا خفاش باشن!!
ببخشید.. شوخی کردم بخندیم… نیست اینجا کم می خندیم!
سلام.
ساعت :ظهور
تعداد افراد آنلاین: حدود ۶ میلیارد
دوستان همه شب زنده دارند!
داداشی ما فردا عازم مکه ایم، ولی شما برامون دعا کن که درک کنیم این سسفر رو:)
حلالمون کنید
ساعت بوق سگ
افراد آن لاین: ۴۸ نفر
دم داداش حسین گرم اساسی
” اگر از این عربستان مسجد الحرام و مسجد النبی و بقیع را بگیری، کوچه کثیف مسجد ارک شرف دارد به مملکتی که مردمانش از نفت شان هم رو سیاه ترند”
” کمثل الاخوان الفتنه فی الایران ، جمیلا کثیرا و لکن الغلط کردید بیشمارید”
المحشششششششر و الدممممممممممت گرم.
سلام داداش حسین.مطلب رو الان میخونم ولی میخواستم بدونم چرا خواهشمونو رد کردید.در مورد اون نظری که دادم واسه پست حج روی….
سلام. همیشه فکر می کردم چطور می شود اشک را با خنده مخلوط کرد. چقدر قشنگ یک صحنه ی خنده دار اشک آلود ساختید با این جمله: و همچین داشتم اشک می ریختم که انگار صاحب عزای آن مرده عرب من بودم!
لطفا همه توجه کنن
امتیاز اعلام پیام بازرگانی توی قطعه ۲۶ قبلا توسط سید احمد خریداری شده
آه.چه سفرنامه ای.
چه می کنی حاجی.امروز همش به خودم می گفتم بعد از تو,علی اکبر,خاک بر سر دنیا.برای خودم روضه ی علی اکبر می خوندم.شما که تکمیلش کردید این آخر شبی.
خدا وکیلی وقتی حاج منصور شب علی اکبر می گه:”جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید”آدم پودر میشه…
سلام حاجی. بخدا نمیدونم در وصف این قلم چی باید گفت.
فقط میگم که ما کشته مرده این نحوه نوشتنتیم.آخه در حال خوندن سفر نامه دیار یار باشی، بغض هم گلوت رو پر کرده باشه، کاملا هوایی شده باشی که یه دفعه برسی به جمله(کمثل الاخوان الفتنه فی الایران، جمیلا کثیرا و لکن الغلط کردید بیشمارید) بخدا چه حالی بهت دست میده جز اینکه به جای هق هق گریه بلند بلند بخندی؟ خیلی عالی نوشتی داداش.
سلام. همه توجه کنند امتیاز اعلام پیام بازرگانی توی قطعه ۲۶ خریدنی نیست! البته ما مخلص سید احمد هم هستیم!
سلام. چه می کنه این حاجی! حاجی نگو یه دسته گل!تقدیم به امام خامنه ای
عجب روضه ای بود….
تنها جمله ای که به ذهنم رسید اینه:
اجرکم عند الله
نفستون حق،قلمتون پرشور
یاعلی
سلام.
اصلا من موندم ! شما با این همه استعداد باید می رفتی می شدی… می شدی … حاج حسین قدیانی – ستاره حضرت ماه – که شدی.
الغلط کردید بی شمارید مئة مره
( باتومی که روز عاشورا کوبانده شد یر فرق آشوبگران،نسلش برمیگردد به ذوالفقارعلی،واین باتومی که دست این سرباز سیه چهره است نسلش برمیگردد به شمشیر ابن ملجم)
در وصف این جمله چی میشه گفت؟ منتقدان بی انصاف اگه مرد هستن این جمله رو نقد کنن.جز اینکه عاجزند از نقد این قلم؟ دمت گرم داداش حاجی. احتمال میدادیم وقتی میای کولاک کنی اما نه اینطور که همه تو کفش بمونن و از خوندن مطالب جا بمونن. ایول داداش حاجی، انشااله در روسیاه کردن دشمنان همواره موفق باشی. یاعلی
اونایی که بیدارن از دو حال خارج نیستن یا اهل نماز شبن یا نماز صبحشون قضا میشه….ایشالا همه از دسته ی اول باشین.
التماس دعا
سلام
حاجی واقعا حال داد حج و چند باری که شما را در مسجد النبی و بقیع مشاهده نمودم یه وقت در بقیع داشتم صحبت میکردم معلوم بود از دست این وهابی های بی پدر و مادر خیلی ناراحت بودی گفتی آدم چند تا …ش ..در به بهشون بدیم
میشه دوباره بریم بقیع……………………………………………………………………………………………………
توجه کردید که عبارت ” تو کفش بمونن” ایهام داره؟
یعنی هم میشه گفت توی کف مطالب بمانند
هم میشه گفت توی کفش حاج حسین سمفونی بگیرند تا صبح.
شب به خیر ما رفتیم. دعا یادتون نره. چهلمی رو به نام ما رزرو کنید خواهشا(نماز شبتون رو می گم)
سلام. اصلا هرکس شب بیاد اینجا یه حال حسابی می کنه ؛ انرژی می گیره ، نور می گیره ، شور می گیره ، باتوم هم یهو دیدی خورد؛ ولی عوضش خیلی چیزا رو یاد میگیره. مثلا اینکه اینجا حرفی جز حضرت ماه نباید باشه. برای سلامتی رهبر عشاق همه با هم ساعت ۱:۵ ترجیحا با صدای بلند صلوات بفرستیم.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اید امامنا الخامنه ای
سلام
هست .نیستم را اتش زدی دلم که هیچ عقل از من ربودی
خیلی قشنگ بود
یاعلی
با نوای کاروان حاج صادق آهنگران.خیلی این مداحی شون رو دوست دارم.به خاطرجمله آخر این پست یه روضه حاج صادق هم گوش کردم:
با نوای کاروان بار بندید همرهان
این قافله عزم کرببلا دارد
ای مسافرها؛ قافله ای حرکت می کند.صدای زنگ این کاروان از جنوب وغرب کشور به گوش می رسدآماده حرکت باشید.امیر قافله این کاروان ابا عبدالله است.امیر قافله این کاروان کرامت دارد.لطف و صفا دارد٬ ای مسافرهای دنیا بروید خود رو به این کاروان برسانید.هزار و چندی سال پیش این کاروان از مدینه حرکت کرد٬کسی به یاریش نشتافت٬به سوی مکه حرکت کرد٬ایام حج بود.مردم اجتماع کرده بودند٬ولی اهل قافله ها از او فاصله گرفته اند٬رفت به کربلا این کاروان.مظلومانه اهل این کاروان شهید شدند٬ولی ای عزیزان٬ ای شهید داده ها٬ای اسیر و مجروح داده ها٬هنوز این کاروان درحرکت است.صدای زنگ این کاروان از جبهه ها بلند است.حرکت کنیم به سوی این کاروان از کاروان عقب نمانیم.
با نوای کاروان٬ باربندید همرهان
این قافله عزم کرببلا دارد
الرحیل ای خفتگان٬ همسفر با عاشقان
سوی حسین رفتن٬ لطف و صفا دارد
پست و بالا بیشمار٬ هست در این رهگذر
وادی صحرای عشق نیست خالی از خطر
یا زجان باید گذشت٬ یا بباید داد سر
چون کربلا دیدن٬ بس ماجرا دارد
وانگه من ناصرا٬ پیشتاز آید به گوش
پیروانش جان به کف ٬محو این صوت و سروش
قلب ها اندر طپش٬ سینه ها اندر خروش
خوش دلنشین آهنگ٬ آن دلربا دارد.
ببخشید داداش حسین
انضباط درست تر از انظباطه
جسارتاً البته
ســــــــــــــلام
مثل همبشه عالـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی بود
الهی ! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمنده ام ، از انس و جان شرمنده ام ، حتّی از روی شیطان شرمنده ام ، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد ، ناپایدار الهی نامه علامه حسن زاده آملی
یا زهرا (س) کی بشه پسرت ما رو هم لایق مهمانی بدونی .
السلام علیک یا سید الشهدا .
اللهم الرزقنا زیاره الکربلا
سلام حاجی آقا حسین ,
خدا بگم چکارت نکنه که دوباره اشک ما رو در آوردی!
این دل تنگم عقده ها دارد ….
ممنون از پیشنهاد قشنگت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
سلام.از وقتی که سفرنامه تون رو خوندم همش دارم به ۴۰سال,۵۰سال دیگه فکر می کنم.به اینکه وقتی جوونهای ۲۲,۲۰ساله(فرزندان ما هستند اینا دیگه) کتابهای شما رو می خونن چه فکری درباره ی این دوران ما می کنن.بالاخره اونا سال هزاروسیصد وهشتادواشک رو از همین کتابا باید بشناسن دیگه.مثلا سالگرد نه دی توی دانشگاهها جلسه ی نقد و بررسی کتاب “نه ده”رو می ذارن و کلی کارای دیگه…
مثلا یه روز فرزند من ۸۰-۷۰ تا کتاب برای من می خره و می آره بهم می ده.بعد من عینک ته استکانی ام رو به چشمم می زنم و دندون مصنوعی ام رو هم میذارم توی دهنمو اسم اولین کتاب رو می خونم”کسی در میعاد”.بعدش میخکوب می شم رو اسم نویسنده اش”حسین قدیانی”.ای بابا این که داداش حسین بچه بسیجی های خودمونه.من که این کتابو ۵۰-۴۰سال پیش خوندم.بعدش یاد سایتش می اوفتم.چی بود اسمش؟آهان قطعه.قطعه ی چند بود؟۵۳؟!نه بابا اونجا که قطعه ی عموی خودمه.۲۶٫۲۶ بود.آه ه ه .یادش به خیر چه روزایی رو گذروندیم اونجا.چه شبایی رو تا اذون صبح توی قطعه ی ۲۶ همش رفرش می کردیم.چقدر کامنت میذاشتیم.جه آدمای آسمونی اونجا بودن…
زمان چه ناجوانمردانه ما رو پشت سر میذاره آقای قدیانی…
سلام داداش حسین
عالی بود مثل همیشه
در اون شش روزی که مدینه بودم ششصد هزار بد و بیرا ه نثار این شرطه ها ی از خدا بی خبر کردم
الغلط کردند بیشمارند
یه چیزی:خط دوم انضباط نه انظباظ…….البته ببخشیدا
*نوشته روی سینه ام کبوتر امام رضا*
*شب تا سحر پر میزنم دور سر امام رضا*
*دانه و دام من تویی کوه سلام من تویی*
*من مست سقاخونه تم باده و جام من تویی*
سلام در این لحظه که مرغ دلم پرکشید به سوی گنبد طلا با اینکه خیلی دورم. گفتیم دعایی هم از ته دل برای ستاره حضرت ماه بکنیم انشالله امام رضا پشت وپناهتون باشه.خسته نباشید.
عالی بود
زیارتتون قبول
دل ما که پر کشید،ان شاءالله ثوابش بشه شفاء همه مریضا
کمثل الاخوان الفتنه فی الایران، جمیلا کثیرا ولکن الغلط کردید بیشمارید
معرکه ای داداش جو- – – – – – – – – – – ن
(‘گفتم شاید قبلی مورد داشته باشه ،تائیدش نکنید ،این یکی رو سانسور کردم . . . )
+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
اگه وقت کردی توی وبنوشت ما هم بیا
نظر هم نخواستیم . . .
http://www.balatarinsooti.blogfa.com
سلام داداش . بعد از یه شب سخت و درد ناک دلم گرفته بود . بران روضه خوندی اساسیو بد جور اشکمو در آوردی . تو رو خدا برا من دعا کنید . بلکه …
این هم مدل جدید پیام بازرگانی . . .
خلاصه آمار سایت
بازدید امروز: ۶۶۵
بازدید دیروز: ۳۶۵۲
افراد آنلاین: ۲۸
بازدید کل: ۴۸۸۹۶۵
ساعت: ۱:۵۰
سلام علیکم
چه می شود گفت جز : اجرکم عندالله و روزی شهادت نصیب تان !؟
بگذار هر جا نام قطعه ۲۶ می آید فیلتر شود ، دل ها را که نمی توانند فیلتر کنند!
سلام علیکم
چه می شود گفت جز : اجرکم عندالله و روزی شهادت نصیب تان !؟
بگذار هر جا نام قطعه ۲۶ می آید فیلتر شود ، دل ها را که نمی توانند فیلتر کنند!
سلام
واسه همینه که جرات رفتن ندارم
اگه برم ، مطمئنم میرم زندان ! کار عزیزان تو وزارت امور خارجه سخت میشه !
مادرشون به عزاشون بشینه (حاجی رو) ها رو میگم ها ! واقعاً این اعراب تعجب آور هستن
پیامبری چون محمد ، مادری چون زهرا ، برادری چون حسین و عباس و البته حسن (ع) ! آن وقت اینها اینقدر حرام لقمه
از خدا میخوام یه روز با دستای خودم ، تو بقیع ، سر بعضی هاشون رو بزنم … مطمئنم که میزنم .
قبول باشه حاجی
سلام
به خدا خیلی سخته وقتی تو بقیع بغضت می شکنه و می خوای ضجه بزنی می بینی سر و کله نجس یکی از این ولدالزنا ها پیدا می شه حجی حجی می کنه.اون لحظه دوست داری بزنی مثل پهن لهش کنی ولی نمی شه.
بغضت راه نفس کشیدنتو می بنده.
بچه هایی که مدینه نرفتید دعا کنید اول آقا بیاد بعد ان شاالله همگی با امام زمان بریم زیارت.
تعجیل در ظهور آقا وسلامتی خودش و نایب بر حقش صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
یا علی
سلام
خدا لعنتشون کنه که همیشه حایل میشن بین عاشق و معشوق ..اینها از تبار همون ملعونی( عمر)هستن که در دین بدعت گذاشت و گفت من سه چیز که حلال خداوند است حرام اعلام میکنم .
۱- حذف حی علی خیر العمل ( که البته لعنت حق بر عمر )
۲- متعه حج ( طواف نساء)
۳- متعه نساء ( صیغه کردن زنان ) که فساد و فحشا از زمان همین عمر ملعون بوجود آمد و میگفت هر کس از هر زنی خوشش اومد خوشش اومده دیگه همه بروید آزاد باشید. میگفت من ترسم از آن است که زن و شوهری همبستر شوند و آب غسل از سرو روی آنان بچکد و بعد به زیارت حج بروند .
بنابراین گزینه دوم و سوم را هم به بدعتهاش اضافه کرد که باعث دوری زن و شوهری که حلال هم هستند بشه .
والبته بدعتهای فراوانی دارد این ملعون که در کتاب اسرار آل محمد (ص) آمده است .
اللبته بگما تو حرم امام رضای خودمون هم کم نیستند این حاج خانم هایی پر به دست . همچین که یه خلوص ناب پیدا میکنی و بی واسطه میخوای با امام رضا حرف بزنی این پرو میکنند تو چشم و چال آدم .
حرف از کهریزک شد بد نیست بدونید قراره کروبی بازهم در مورد کهریزک بیانیه بده و صد البته حماقتی دیگر ..
اینجا بخونید :
http://iusnews.ir/?pageid=112898&category=
من از ترسم کربلا نمی رم..
می ترسم برم زنده برگردم..
و از ترسم مدینه و مکه نمی رم..
می ترسم برم یکی از این شرطه هارو خفه کنم…
بنازم امام رضا رو که هم کربلای من شده هم کعبه ی من..
احسنت! دلم را هوایی کردید! کاش قسمت ما هم میشد! یاعلی
یه خبر تاریخ گذشته بدم در مورد کروبیه . حیفم اومد دوستان بی خبر بمونن .
متوجه شددید سایت جناب مصلحت باغ پسته، کروبی رو مجتهد اعلام کرده؟
اینجا ببینید :
http://www.maslehat.ir/contentstopless.aspx?p=2226eabf-d1c1-4bef-8401-4b66528b3070
من نفر پنجم از این ۶ نفری هستم که الان آنلاین هستن
D:
مدیــــــــــــــــــــــــــنه شهر پیغمبـــــــــــــــــــــــــر
….
به یاد حاج منصور با این نوای همیشه دلنشین
نماز همگی قبول باشه انشاء الله
برای قدرتمند تر شدن قلم داداش حسین مون صلوات
اللهم صل علی محمــــــــد و آل محمـــــــــد و عجل فرجهم
سلام
زندگی یعنی باتوم بسیج بر فرق منافق گیج
مثل باتوم بسیج بر فرق منافق گیج مثل علاقه خرگوش به خوردن هویج
یه همچین چیزی بود!
داداشی یه چند وقته کامنت های بچه هار رو جواب نمیدی
دلمون برای جواب کامنت هاتون تنگ شده
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
سلامتی حاج منصور صلوات
این متن قرمزه خیلی حال داد
تو پدر شهید نیستی! پدر”محمد” که بیست و چند سال است پسرش انیس با خاک فکه است، پدر شهید است، نه تو
شادی روح امام(ره) و شهدا و سلامتی مقام معظم رهبری صلوات
آیا کسی عطر بهشت را از آن خانه استشمام نمی کرد؟
السلام علیک یا فاطمة الزهرا
ولدالزنا مطمئنن بهترین کلمه برای خطاب قرار دادن این جماعت است چرا که عمر حج نساء را ممنوع کرد و از آن پس هر وهابی که به دنیا بیاید زنازاده خواهد بود.
آخر یه روز شیعه برات حرم می سازه / حرم برا تو شه کرم می سازه
آخر برات یه گنبد طلا می سازیم / شبیه گنبد امام رضا می سازیم
کمثل الاخوان الفتنه فی الایران، جمیلا کثیرا ولکن الغلط کردید بیشمارید” که مردک سری تکان داد و گفت: “شکرا”
مردم از خنده
سلام داداش حسین
خدا خیرتون بده که هر از گاهی ما رو به مدینه و بقیع و اون حال و هوا می برید . انشاءالله که خدا شما و این قلم تون رو برای ما بچه های قطعه ۲۶ نگهداره . انشاءالله که ….
از اون شرطه کریه الچهره گفتید . خدائیش با دیدنش مثل من به یاد مغیره و اولی و دومی و … نیافتادید ؟ من که وقتی توی بین الحرمین ( کوچه بنی هاشم ) می رفتم شاید فحش ها و لعن و ناسزاهایی که به این قوم خبیث گفتم بیشتر از ذکر و صلوات و یاد خدا بود ( البته فکر نمی کنم صواب اون لعن و فحش ها از صلوات کمتر باشه )
چه فحش هایی که نثارشون نکردم ، مخصوصاً موقعی که بساط دست فروشی شون رو توی کوچه بنی هاشم پهن می کردند . نمی دونم شما هم متوجه شده بودید که این بساط دست فروشی رو با کمک همین شرطه ها به راه می انداختند . می خواستند این طوری توجه زائرین رو به خرید جلب کنند تا به زیارت بقیع نرن . زمان کارشون هم دقیقاً همزمان با ساعتهای زیارت بقیع بود .
اما خدا رو شکر به غیر از عده محدودی که نمی دونستند قضیه چیه ، بقیه می رفتن و زیارت می کردند . یه عده هم پشت دیوار مسجد النبی (ص) و روبروی بقیع می نشستند و به خاطر غربت ائمه (ع) زار ، زار گریه می کردند .
اجرتون با حضرت ام البنین (س) . انشاءالله که مزدتون حج دوباره تون باشه .
راستی پنج شنبه سر مزار بابااکبر ، توی زیارت عاشورا به یاد ما هم بودید ؟! سلام من رو رسوندید ؟
خدا نگهدارتون باشه .
التماس دعا
با سلام و زیارت قبول ….
من حتی اگر برای خوردن فلافل به حاج منصور بروم بهتر از آن است که به عشق BBC سر از لندن در بیاورم”
من با این جمله خیلی حال کردم …..
چون برای خوردن فلافل به حاج منصور میرفتم ………
با سلام و زیارت قبول ….
من حتی اگر برای خوردن فلافل به حاج منصور بروم بهتر از آن است که به عشق BBC سر از لندن در بیاورم”
من با این جمله خیلی حال کردم …..
چون برای خوردن فلافل به حاج منصور میرفتم ………
خوش به حالت
دعا کن ما رو پشت دیوار بقیع هم شده راه بدند
ما هم اگه جای تو بودیم بطور حتم هم برای حضرت ماه دعا می کردیم
و هم دشمنان را نفرین می کردیم
انشاء الله حضرت بقیه الله تشریف بیاورند و همه چیز را اصلاح فرمایند
به امید آن روز…
باز هم سلام
خدا رو شکر که بچه ها فقط از نوشته های شما ایراد می گیرن و غلط املائی شما رو پیدا می کنند . اگه می خواستند غلط های یکی مثل من رو بگیرن که تمام صفحه پر می شد از این جور ایرادها .
من که وقتی دارم نوشته های شما رو می خونم با چنان ولعی می خونم که حتی اگه سلام رو هم ثلام نوشته باشید ، متوجه نمی شم . نمی دونم اینها چطوری این غلطها رو در می یارن .
انشاءالله که خدا هم به شما و هم به بقیه بچه ها توفیق بده .
سلام حاجی
التما۲۳آ.
همه اینها که گفتی رو به این اضاف کن که فاطمیه باشه و تو با لباس مشکی عزا اون قسمت رو که ایرانی ها تو حج واجب میشینند و دعای کمیل می خونند هی بری و بیای که نکنه شرطه ها بهت گیر بدن و وقتی خسته شدی بری و جلوی گنبد سبز پیغمبر بشینی و از انکه یک عمر آرزوت یه فاطمیه تو مدینه بودن بوده پشیمون بشی . عجب غلطی کردم که حالا اون هم اینجا هیج کاری ازم بر نمیاد
یک نکته ی درون گفتمانی :
حسین جان ،
داداشی
باتوم رو بر فرق سر آشوب گران نمی کوبند. رون پا ، پشت (!) و این ها !!!
دیدم بازدید امروز شده امسال : گذاشتم ببینید!!!
بازدید امروز: ۱۳۸۹
بازدید دیروز: ۳۶۵۲
افراد آنلاین: ۱۴
بازدید کل: ۴۸۹۶۸۹
سلام
aaaaaaaa
چه خبره اینجا :)چرا رگباری مطلب میذارید؟؟؟… این همه مطلب؟؟من هی میرم پایین ببینم کدومو نخوندم میبینم تموم نمیشه 🙁
.
.
.
میخونیم میایم …
التماس دعا یازهرا س
سلام داداش
مام خیلی دلمون میخواد بریم بدعایید ماهم نصیبمون بشه…
اون زمان که هروقت میخواستیم میرفتیم نه به حالا که برای این هم باید تو نوبت بمونیم..
یا علی
{جانم فدای امام خامنه ای}
آشوبگران حتی اگر به نا حق کشته شده باشند، باز هم آشوبگرند اما یک آشوبگر مرده! و هنر آن است که وقتی پسرت را به آشوب می بینی، خودت مجازاتش کنی، قبل از آنکه گذرش به کهریزک بیافتد
طبق معمول عالی بود
سلام حالا می خونم
داداش حسین از پدر تجاوز ایران (کروبی) چه خبر؟!
خصوصیه خصوصی….گرچه میدونم عمومیش میکنید
سطر دوم انضباط رو لطفا درست کنید….
دست وپنجه اتون درد نکنه.
یا علی.
التماس دعا.
ما خودمان مرد کهریزکیم! ….ای ول بابا اینو خوب اومدی
سلام داداشی
اولش گفتی منصور و ارک و ماه رمضون و فلافل،
انقدرگشنم شد که رفتم یه چیزی آوردم بخورم،
الغرض با دهن پر وارد بقیع شدیم با شما و با دهن پر خون برگشتیم،
آخه یاد بقیع انداختی ما رو موقع لقمه زدن،
یاد اون موقع افتادم که از فرط بغض و گریه چفیه رو کرده بودم تو دهنم تا این مادر به خطاها صدامو نشنون
البت که همون چفیه ای که مال اون شهید عراقی تو بمب گذاری کربلا بود خیلی خوش مزه تر از این لقمه که با بغض قورت دادم بود.
خلاصه یادمون نمیره بگیم
لبیک یا ماه
داداشی این دومی رو بذار رو
اصلاحش کردم آخه
سلام اخوی
خیلی عالی بود ،دلمون رو هوایی کردی
راستی حواستان هست ،چیزی تا ماه مبارک نداریم
مسجد ارک،حاج منصور،وجیم زدنها ی اخر شب
التماس دعا
سلام
به نظرم از تمام قسمت هایی که از کسی درمیعاد گذاشته بودید این قسمت بهتر بود
ماکه هنوز قسمتمان نشده حاجی شیم اما با این سفرنامه ی شما مکه و مدینه رو رفتیم
یاعلی
سلام
تیکه باتوم حرف نداشت.
اما از دست این قلم، درست وقتی آدم میره تو حس و اشک تو چشم ها حلقه میزنه، تو خط بعدی ریسه میره از خنده…
خدا این قلم رو زیر سایه ولایت حفظ کنه.
حاجی مثل همیشه عالی بود همین الان که دارم این نظر رو مینویسم نفس حق حاج منصور عزیز که داره مناجات میخونه توی گوشمه اونم از مناجات های قدیمیش.
سلام
زیارت قبول با یکم تاخیر!
قبر مادرم فاطمه(س)کجابود؟؟؟!
آفرین به این قلم و آنچه می نویسد. من مطالب شما را که می خوانم اشک امانم نمی دهد. مست می شوم. بی وزن می شوم. حس می کنم که هنوز هم در فضای کربلا هستم. خدایی می شوم. پس برادر دلیرم بنویس. ما را ببر آنجا که دلدار آنجاست. از خود بیخودمان کن. بگذار در بارگاه قربش پر و بال بزنیم. بگذار دنیای دون را تحقیر کنیم. و پس از یک شکم گریه سیربه احساس رویایی شهیدانمان نزدیک شویم. زنده باشی پهلوان. پاینده باشی مرد.
هر که خواهد یاور فاطمه باشد داند
یاری خامنه ای یاری زهرا باشد…
…………………
احسنت به همت و پشتکارشما.
موفق باشید.
اللهم الرزقنا …
سلام داداش حسین
خوش بحالت زائر بقیع شدم
عاشق دیدار بقیع بودم با این سفرنامه ای که نوشتی ومی نویسی عاشق تر که چه عرض کنم دیوانه تر شدم
دعا کن این سفر را در جوانی تجربه کنم
آدم باخوندن کامنت هایی که برات میگذارن کیف میکنه ،متن که جای خود داره.
شعور وعقلانیت وشورتو این وبلاگ بینظیره
سلام
وبلاگتون عالیه حتی من کتاب نه ده رو هم گرفتم وخوندم
خدا اجرتون بده
سلام
خیلی باحالی
انشاءالله تا ظهور حضرت خورشید زنده باشی.
شهادت نصیبتون
خدا نه فقط نعمت اشک که نعمت ۴ تا حرم امام و ام البنین رو هم از اینا گرفته. صفایی که ما تو حرم هر کدوم از ائمه داریم رو این ها به خواب هم ندارن. حال میکنم شیعه دوازده امامی هستم. حال میکنم مثه اینا متحجر و آواره ایدئولوژیک نیستم
اخه چی برات نظر بدم . تو که گوش نمیدی . شاید دچار این مساله شدی که به حرف طرفت موقعی گوش می دی که طرفت رو بشنلسی .
ممنون داداش حسین عالی بود ما رو هم دعا کن .
…………
داداش حسین: آن فحشی که به من دادی؟ آینه!
عجب جوابی به توئه احمق داده!
http://www.gordab.com/2010/07/blog-post_28.html
داداش حسین: از این فحش ها زیاد خورده ام اما می دانید قصه چیست؟ قصه این است که شما غلط کردید بیشمارید!
آخر یه روز شیعه برا حرم میسازه….
حرم برای تو شه کرم میسازه ….
آخر برات یه گنبد طلا میسازیم …
شبیه گنبد امام رضا میسازیم…
به کوری عایشه و دشمن حیدر…
ضریح تو اباد میشه گل پیمبر….
السلام علیک یا امام حسن مجتبی (ع)
التماس دعا
…