این روزها و در آستانه ۸ سال دفاع مقدس، می خواهم از ۸ ماه دفاع مقدس بگویم. این تعبیر ۸ ماه دفاع مقدس را اول بار من در وبلاگ “خصوصی نیست” دیدم و چه تشابه جالبی بود تکرار این عدد ۸ در هر دو دوره دفاع مقدس. اگر ۸ سال دفاع مقدس حدود ۲ سال بعد از پیروزی انقلاب حادث شد، ۸ ماه دفاع مقدس درست از فردای پیروزی پابرهنه ها در انتخابات ریاست جمهوری کلید خورد. در ۸ سال دفاع مقدس اگر ما تنها یک بنی صدر داشتیم، در ۸ ماه دفاع مقدس، زیاد شده بود تعداد بنی صدرها. در ۸ سال دفاع مقدس اگر رئیس جمهور ما بنی صدر بود، در ۸ ماه دفاع مقدس بودند رئیس روسایی که پست شان ریاست جمهوری نبود اما دقیقا همان کار بنی صدر را می کردند. در ۸ سال دفاع مقدس چه زود خیانت بنی صدر آشکار شد ولی در ۸ ماه دفاع مقدس بنی صدرهایی داشتیم و داریم که از بس با امام و آقا عکس دارند باید احترام شان را نگه داشت. در ۸ سال دفاع مقدس، ما از نزدیک ۳۰ کشور اسیر گرفتیم اما در ۸ ماه دفاع مقدس تعدادی از اسرای ما نه فقط خارجی نبودند که خود را داخل خط امام هم می دانستند. در ۸ سال دفاع مقدس تمام دنیا علیه ما بود و در ۸ ماه دفاع مقدس تمام دنیا بعلاوه تمام آنها که با امام در پاریس و ترکیه و نجف بودند علیه ما بودند. در ۸ سال دفاع مقدس، کشورهای خارجی حتی به رزمندگان ما سیم خاردار هم ندادند اما در ۸ ماه دفاع مقدس، همین ها به حساب دشمنان داخلی ما چه بسیار که دلار واریز کردند. در ۸ سال دفاع مقدس پیکر همت باشکوه تشییع شد اما در ۸ ماه دفاع مقدس پیکر حسین غلام کبیری و امیر ذوالعلی چه غریبانه مشایعت شد. در ۸ سال دفاع مقدس فقط تعدادی از شهدای بسیج گمنام بودند اما در ۸ ماه دفاع مقدس اغلب شهدای بسیج گمنامند. در ۸ سال دفاع مقدس، شعار دشمن معلوم بود اما در ۸ ماه دفاع مقدس، دشمن با شعار اسلام و الله اکبر و امام و باکری به جنگ ما آمده بود. در ۸ سال دفاع مقدس، فهمیده ها لااقل اسلحه ای و نارنجکی برای دفاع از خود داشتند اما در ۸ ماه دفاع مقدس تنها سلاح ما برای جنگ با منافقین مسلح به انواع و اقسام سلاح گرم و سرد، باتوم بود. در ۸ سال دفاع مقدس رزمنده ها را با اسپند و دود عود بدرقه می کردند ولی در ۸ ماه دفاع مقدس، هیچ کس بسیجیان خامنه ای را از زیر قرآن رد نکرد. در ۸ سال دفاع مقدس، اگر جایی فتح می شد، همه آن پیروزی را در بوق و کرنا می کردند اما در ۸ ماه دفاع مقدس، اگر بچه های فلان پایگاه بسیج جایی را پاکسازی می کردند، این خبر حتی به گوش مسئولین امروز روایت فتح هم نمی رسید. در ۸ سال دفاع مقدس طرف حساب ما آمریکا بود و صدام اما در ۸ ماه دفاع مقدس دست دشمن از آستین راست و چپ همین جمهوری اسلامی بیرون می آمد. در ۸ سال دفاع مقدس ما با خمسه خمسه طرف بودیم اما در ۸ ماه دفاع مقدس طرف حساب ما گاه حتی اهل خمس و زکات هم بود. در ۸ سال دفاع مقدس صدای دشمن را از رادیوی بغداد می شنیدیم اما در ۸ ماه دفاع مقدس صدای دشمن از حنجره نزدیکان امام بیرون می زد. در ۸ سال دفاع مقدس رزمندگان ما از اروند وحشی رد شدند که روزی ۲ بار جزر و مد داشت ولی در ۸ ماه دفاع مقدس بچه های بسیج از عرض سایت هایی رد شدند که ثانیه ای ۲ بار آپ می شد. در ۸ سال دفاع مقدس بقایای حزب توده عملیات والفجر مقدماتی را لو دادند و در ۸ ماه دفاع مقدس، خاتمی منافق با جرج سوروس مذاکره می کرد و چون جفتک انداخت ما او را از کشتی انقلاب پرت کردیم بیرون. خاتمی غلط کرده ما را دعوت کند به وحدت، به شرکت در راهپیمایی روز قدس. خاتمی باید اعدام شود؛ نه یک بار و ۲ بار. چند بار. خاتمی قاتل است؛ قاتل غلام کبیری زیر عبای فتنه او کشت برادر بسیجی ما را. آری؛ ۸ سال دفاع مقدس، ۸ سال باشکوه بود اما ۸ ماه دفاع مقدس از آنهم باشکوهتر است. ما بسیجیان خامنه ای با توپ و تانک و جاسم نفهمیده در تنگه چزابه نجنگیدیم؛ با ۲۵۰۰ ماهواره جاسوسی جنگیدیم در تنگه احد. بعضی ها به غنیمت چسبیده بودند و ما با دست خالی اجازه ندادیم این بار دندان دین پیامبر را بشکنند. ما فاتحان ۸ ماه دفاع مقدس ایم؛ کسی را نداریم از ما تجلیل کند. ما آوینی نداریم. آهنگران نداریم. شهید گمنام داریم اما آمار مزارش را نداریم. آخر “ما زخم خوردگان تیره ترین و سردترین و بلندترین شب های جور بودیم …”.
یسار
عهدنامه مالک به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
(۲۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارصف امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
(۲۴ دیدگاه)
- بایگانی: یساربهاریه های شما محشره! کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
(۲۶ دیدگاه)
- بایگانی: یسارزنده باد بی بی سی! سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
(۳۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارلطفا با “راز” کاری نداشته باشید! قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
(۸ دیدگاه)
- بایگانی: یسارواکنش مهدی طالقانی عزیز به “این ابوذر” قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
(۱۰ دیدگاه)
- بایگانی: یسارنرم افزار دجال آخرالزمان حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
(۷ دیدگاه)
- بایگانی: یساروصیتنامه
روزنامهدیواری حق
روز قدر
ماشاءالله حزبالله
آر. کیو هشتاد و هشت
قطعهی بیست و شش
نه ده
قطعات قطعه
تفحص
آمار قطعهی بیستوشش
اطلاعات
نوشتههای تازه
- عهدنامه مالک
- این همه مسلمان… کو سلمان؟!
- نوروز ایرانی
- صف
- یکِ یکِ هفتاد و گنج…
- سَمت خاطره
- سنگر خنده
- پسرم… دوستانت!
- به نام پدر
- پدر شهید
- آه به جای قلیون
- عیدی آقا
- خدایا بقیه ات را کی حساب می کنی؟!
- بابای ماست خامنه ای
- خودم مشهد و دلم کربلا
- صدای قلک
- ذکر شادمانی
- گلی به نام پدربزرگ
- عید و اون شهید
- شفا
- یاران چه غریبانه ماندند در این خانه!
- خانمِ آقای فوق الذکر!
- بهاریه های شما محشره!
- هلاچین
- قطعه ۵۰
- بگو سیب
چندم آیا؟
دست مریزاد داداش حسین بچه بسیجی ها
و سلامی دوباره!
با خوندن این متن کتاب نه ده تو ذهنمون تداعی میشه!
ما فاتحان ۸ ماه دفاع مقدس ایم؛ کسی را نداریم از ما تجلیل کند. ما آوینی نداریم. آهنگران نداریم. شهید گمنام داریم اما آمار مزارش را نداریم. آخر “ما زخم خوردگان تیره ترین و سردترین و بلندترین شب های جور بودیم …”.
تمامی حرفهای ما در این جمله نهفته است!
سلام بر حسین*
سلام!
معلوم نیست که چه ثوابی کردم که تو یه روز دوبار حاج حسین قدیانی رو دیدم.
بار اول ورودی گلزار شهدا مشغول خوردن فالوده / بار دوم بازم تو بهشت زهرا اما اینبار پشت فرمون روآ
یاعلی ع
بسم الله
خیلی زیبا بود . مخصوصا خط های آخرش
آخر “ما زخم خوردگان تیره ترین و سرترین و بلندترین شب های جور بودیم …”.
اما اگر چه نه آوینی داشتیم و نه آهنگران . اما چیزی داریم که آن ها نداشتند . ستاره ای به نام ” داداش حسین بچه بسیجی ها ”
خدا حفظت کنه .
خصوصی
با عرض شرمندگی زکات درسته .
خصوصیه ها .
سلام
داداش یکراست رفتیم تو حال و هوای کتاب نه ده …
چقدر دلتنگ نوشته های اینگونه بودیم …
فدایی داری هزار هزار
ماها تو هشت ما دفاع مقدس عنصر مرکزی تقدس حضرت امام خامنه ای که نایب برحق آقا امام زمان بوده است را داشتیم
داداش حسین
آوینی ها را آزار ندهیم
تا وقتی سید شهیدان اهل قلم بنا بر قول مقام امامت مسلمانان ، رو داشتیم همه به آزار ازیت اون میپرداختیم حال که دگر از دستش دادیم به فکر سید مرتضی افتادیم
الان باید به فکر آوینی ها باشیم
۸ ماه دفاع مقدس؛ نه آوینی داشتیم و نه آهنگران
تیترش به تنهایی خودش قابل تامله!
احسنت به این قلم و نویسنده اون
سلام
حاج حسین یکتا تو شلمچه به ما میگفت: اونا که جبهه رفتن همه علم الهدی و جهان آرا و فهمیده وشیرودی و صیاد و خرازی و باکری ها و آبشناسان و عباس دوران نشدن … ۳۱ شهریور جنگ شد همه جبهه نرفتن ، اگه همه جبهه رفته بودن جنگ ۸ سال طول نمی کشید!
حالا من میگم :ببین بسیجیای خامنه ای عزیز کی هستن که هشت ماهه جنگ رو تموم کردن…
البته باید مواظب باشیم که دوباره قضیه ی قطع نامه تکرار نشه… که بنی صدریها زیادتر شده اند
متنتون عالی بود.چرا دیگه از در مورد کارت صادر شده ی بنیاد شهید چیزی ننوشتید؟!!! چی شد قضیه به کجا رسید؟ مصاحبتون با آقای یامین پور چه طور؟
خلاصه آمار سایت
بازدید امروز: ۳۸۴۸
بازدید دیروز: ۲۹۹۵
افراد آنلاین: ۳۷
بازدید کل: ۷۳۲۱۷۵
چه جالب نظرات چه تند تند تایید میشه!!!! تا حالا این جوری برام پیش نیومده بود!!!!!!!
سلام
مسئولی که به اینجا سر نمیزنه که از شما و تلاش شما تجلیل کنه. امیدوارم تشکر ما ستاره ها کفایت کنه.
از شما ممنونم که در این مدت در دفاع از ولایت سرفراز و سربلند بودید. ممنونم که هر نوشته شما برای همه ما مایه تسکین بوده و هست . ممنونم که هم چنان هستید و مثل همیشه عالی هستید
به خاطر نه ده ممنون که دل آدم رو خنک میکنه
ببخشید چه جالب نظرات چه تند تند (((تأیید))) میشه!!!! تا حالا این جوری برام پیش نیومده بود!!!!!!!
سلام داداش حسین حرف دل مارا زدی دستت درست و خدا قوت
پارسال در همان بحبوحهى جریان فتنهى سال ۸۸ شنیدید که یکى از شبکههاى اجتماعى اینترنتى که در ارتباط با معارضین فعال بود: خبرهاى اینجا را ببرند، دستورهاى آنجا را برسانند، همین طور شلوغ کنند، فضا را چه کنند، میخواست موقتاً براى تعمیرات کارش را تعطیل کند، دولت آمریکا مانع شد، گفت شما اگر الان، ولو براى تعمیرات تعطیل موقت بکنید، این به معارضین داخل ایران ضرر میزند؛ جلویش را گرفتند. یعنى تعطیلى موقت را به این شبکهى اجتماعى اجازه ندادند. یعنى کمکهاى اینجورى بود. و انواع و اقسام کمکها و اعانتهایى که به اینها میشود.
امروز، همهى وسائل ارتباطى را به کار گرفتند؛ وسائل سیاسى را به کار گرفتند؛ وسائل فرهنگى را به کار گرفتند؛ وسائل اقتصادى را به کار گرفتند، براى اینکه تحریمها در حق ایران کهنه نشود و وسط راه از کار نیفتد. دولت آمریکا یک مأمور عالیرتبهى اقتصادى و پولى خودش را مخصوصاً مأمور این کار کرده که این همین طور وظیفهاش این است که کمیتههائى را هدایت کند، به این طرف و آن طرف دنیا مسافرت کند، با سران و رهبران کشورها تماس بگیرد و دائم کشورهاى دیگر را علیه ایران وادار کنند. این بیشفعالىِ نظام استکبار و جبههى مقابل نظام اسلامى، امروز به نظر من بارزترین حوادث است.
خب، انسان از این حادثه، چند نکته را استفاده میکند. نکتهى اول این است که این، ناشى از قدرت روزافزون بیدارى اسلام است. اینى که انسان مىبیند طرف – حریف – دستپاچه شده، تلاش میکند، سراسیمه شده، به این در میزند، به آن در میزند، این فعالیت را میکند، آن را مىبیند، این را مىبیند؛ این پیداست که این طرفِ قضیه، قدرتى پیدا کرده است که او را مرعوب کرده، به هراس انداخته و سراسیمه کرده. اگر ما ضعیف بودیم، اگر ما آسیبپذیر بودیم، اگر میتوانستند با یک ضربت، ما را به زانو در بیاورند، این همه تلاش لازم نبود. این تلاش، نشانهى اقتدار این طرف است؛ و واقع قضیه هم همین است، که حالا من اشاره خواهم کرد.
بخش جالبی از سخنان مقام امامت مسلمین حضرت امام خامنه ای با خبرگان ملت
ببخشیدا ولی نظر آخری که قبل از نظر آخر خودم تأیید شد نوشته بود مسئولی به اینجا سر نمیزنه ولی من میگم اتفاقا یا خودشون سر میزنن یا دور و بریاشون بهشون خبر میدن همچین بی خبر هم نیستن از وجود قطعه ی مقدس ۲۶ ولی شاید به نفعشون نیست که به روی خودشون بیارن!!!
آهنگران ما توئی
روایت فتح ما توئی
خط شکن ما توئی
خیلی آقائی حسین قدیانی
سلام عالی بود خدا قوت.
احسنت و بارک الله ها رو دوستان گفتن
من یه سؤال دارم گرچه می دونم از شما جوابی نخواهم شنید آخه عادت کردیم مثل قبلا ها نیست که دلمون هزار راه بره…
هر کدوم از ستاره ها جواب بدن ممنون میشم: کتاب سمفونی مورچه ها و کسی در میعاد به کجا رسیده ؟ چاپ شده آیا؟ کی قراره چاپ بشه؟ در ایام غیبتم دوستان گفتن قراره زندگی نامه حضرت ماه رو بنویسید این کتاب تا کجا پیش رفته؟
هـــــــــــــــــــــــــــــــــــــی یاد شبای اواخر تیرماه به خیر…دوتا خط بولد شده می دیدیم و خستگی چشمامون به خاطر زل زدن به صفحه مانیتور در می اومد ؛ یادش به خیر قربون صدقه های سید احمد کارگر بود ؛ یادش به خیر چه اشک و لبخندایی بود….. یاد ایامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــی….
داداش از این داستانای پشت پرده ، برای ما هم تعریف کن
چی شنیدی که اینجوری داغ کردی؟؟ بگو تا کف نکردیم
سلام
اول اینکه اون قسمت دوم جمله مهمتر بود :که از شما و تلاش شما تجلیل کنه
بعد هم طبق آخرین اطلاعات قطره چکونی دریافت شده:
سمفونی مورچه ها هنوز کار داره
کسی در میعاد نوشتنش تموم شده و مشغول مطالعه هستن راجع به مکه و مدینه
{اینارو البته خودشون در جواب سوال مشابه من گفتن. حدود دو هفته پیش}
دمت گرم
گفت: یکی از سایت های ضد انقلاب با انتقاد از سران فتنه خطاب به آنها نوشته است، «بدجوری سر ما را کلاه گذاشتید، خودتان راحت می گردید و به عیش و نوش مشغولید ولی هواداران بیچاره را دم تیغ دادید و به خاک سیاه نشاندید»!
گفتم: سران فتنه که از همه بدبخت تر و فلک زده تر هستند.
گفت: سران فتنه هم باید به سازمان های جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس اعتراض کنند و بگویند که چرا آنها را به این حال و روز انداخته اند…؟!
گفتم: ولی مطابق اسناد موجود، سران فتنه از آمریکا و کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عربی پول های کلانی گرفته بودند و مفت و مجانی برای آنها کار نکرده اند.
گفت: همین سایت ضد انقلابی خطاب به سران فتنه نوشته؛ پس چی شد آن دگرگونی و تغییری که وعده اش را داده بودید؟! نکند که خواب سوءاستفاده دیگری از ما دیده اید؟!
گفتم: از شخصی پرسیدند «دگرگونی» یعنی چی؟ و یارو که فروشنده پیاز و سیب زمینی بود در پاسخ گفت؛ دگرگونی یعنی این که اگه این «گونی» نشد، برو تو اون «گونی»!
خصوصی
“ما زخم خوردگان تیره ترین و سرترین و بلندترین شب های جور بودیم …”.
سردترین رو درست کن داداشی.
“د” جا افتاده
باز هم می پرسم سران فتنه کی اعدام می شوند؟
حاجی جون بنده شدیدا و عمیقا و به طرز بسیار موکدی با نظر خواهرمون ” سارا ” ی بزرگوار موافقم …
من دلم بیشتر از هر چیزی تنگ شده برای خط بولد در قسمت نظرات ..
باور کن خستگی تموم روز آدم در میومد با دیدن یک خط از داداش تو نظرات
داداش دل بچه بسیجی ها رو شاد کن …
احسنت.
بسیار عالی ولی در عین حال بسیار دردناک.
داداش حسین بسیجیها میبوسیم دستتو بابت این متن زیبا و این شجاعتت.
داداش جانم ممنون که حرف دلمونو میزنی.
داداش حسین بسیجیها فــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدائی داری.
خیلی عزیزی اداش جان.
سلام داش حسین @
خوبی ؟
من مدیر سایت رزمجو هستم /
همونی که امروز توی میدون انقلاب بعد از راهپیمایی همدیگرو دیدیم…
با بچه هامون اومدیم با شما عکس گرفتیم !
من به شما گفتم که خیلی وقته که برامون نگفتی ، غلط کردید بیشمارید !
یادتون اومد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
حالا دیگه سعی کنید نظرات منو بدون جواب نذارید ! (البته لطفا )
یا علی داش حسین
هوالحق
با “چرا هنگام بردن لقب قائم،برمیخیزیم؟”بروزم.
یاعلی
“برای تعجیل در فرج حضرتش و سلامتی امام خامنه ای صلوات”
مصاحبه با تهیهکنندگان مجموعهى «روایت فتح» در مورد شهید آوینی
مستندسازى که من اصرار داشتم باقى بماند، به خاطر نقش ویژهى آن در حفظ فضاى جنگ در کشور است؛ نه اینکه بخواهیم القاى حالت جنگى بکنیم. الان که عملاً جنگ نیست لکن ما مىخواهیم نگذاریم آن احساسات و حالتى که در دوران جنگ بود، از حافظهها زدوده شود. باید ببینید در هر زمان چه چیز مناسب است و آن را تهیه کنید. اگر بتوانید مستندسازى را ادامه دهید، به نظر من کار مهم و خوبى است. البته در مستندسازى، نقش کلام همان کارى که خود مرحوم شهید آوینى مىکرد خیلى مهم است. هم نوشتار و هم بیان آن نوشتار، بسیار بسیار مهم است. اگر نکته گوییهاى او نبود، خیلى از منظرهها اصلاً معنى نداشت.
من تا مدتها که روایت فتح پخش مىشد، اصلاً شهید آوینى را نمىشناختم؛ ولى از مشتریهاى همیشگى روایت فتح بودم. یعنى هر شب جمعه، حتماً مىنشستم و این برنامه را نگاه مىکردم. روى من تأثیر زیادى مىگذاشت و مىدیدم که این کلام چقدر اثر دارد. یکوقت همان جوانان آمدند پیش من- به نظرم مال جهاد بودند- من در همان جلسه گفتم: «این صداى نجیبى که اینها را بیان مىکند، چیز خیلى جالبى است؛ این را نگهدارید.» خودش هم قاعدتاً در آن جلسه بود. کسى هم به من نگفت که «این آقاست.» اما بعدها خود ایشان به من نوشت: «آن کسى که اینها را تهیه مىکند، من هستم.» کسى که مىخواهد چنین برنامههایى بسازد، باید آن نجابت و معصومیت و استحکام و اطمینان به سخن را داشته باشد. گاهى حرفى را کسى مىزند و حرف بزرگى است؛ اما پیداست که خودش اعتقادى به این حرف ندارد. اما این صدا، آن صدایى است که بزرگترین حرفها را مىزد و خودش اعتقاد داشت. مثلاً مىگفت: «این جوانان ما، به راههاى آسمان آشناترند تا به راههاى زمین.» این را چنان مىگفت که گویا راههاى آسمان را خودش رفته، دیده و مىداند که اینها آشناتر هستند! ما خیال مىکنیم صداى جنگى باید صداى کلفت و نخراشیدهاى باشد اما ایشان آنطور صدایى نداشت. صدایى بود معصوم و نجیب و در عین حال استحکامى ویژه داشت؛ در قالب نوشتارى قوى و هنرمندانه.
این نوشتهها، نوشتههاى قوى و خوبى بود. خود ایشان مىنوشت و خودش هم اجرا مىکرد. اگر بتوانید روى اینها کار کنید و چیز خوبى تهیه کنید ولو نتوانید نیمساعت برنامه بدهید، عیبى ندارد. یکربع برنامه هم بدهید، خوب است. مقدمهاش را کم کنید. مقدمهى طولانى، خوب نیست. مقدمه، هرچه خوب باشد، باید کوتاه باشد. چرا؟ چون تکرارى است. من مقدمهى برنامهى اول را با لذت گوش مىکنم. در برنامهى دوم، این لذت کم مىشود. برنامهى چهارم و پنجم، دیگر یک چیز تکرارى است. لذا، مقدمه هر چه کوتاهتر باشد بهتر است و آن رنج و ملالت تکرار را کم مىکند. اما اصل برنامه را اگر نمىتوانید زیاد کنید، یک ربع، ده دقیقه قرار دهید. اگرچه خود شهید آوینى هم نمىتوانست. همان چند برنامهاى که ایشان بعد از جنگ تهیه کرد، خیلى ممنون شدم؛ واقعاً هم عالى بود اما با چیزى که در زمان جنگ بود، فرق داشت.
اصلاحیه:
خط آخر» سردترین
ما که به داداشمون خیلی افتخار می کنیم و همیشه باهاشیم اما گویا داداش به ما افتخار نمی کنه و راضی نیست . قبلا ها اگه اشتباهی کامنت می ذاشتیم عصبانی می شدن و فورا اخطار میدادن که راضی نیستم پا به قطعه بذاری یا یه حرف دیگه البته عصبانیت داداش حسین بچه بسیجی ها هم دوست داشتنی بود…یادش به خیر
داداش جواب منو نمی خواد بدید اما تو رو خدا یه حرفی ، حدیثی ،اخطاری … دل من یکی که پوسید
بچه ها شما فکر میکنید سیداحمد قربون صدقه داداش بره داداش حسین بازم برامون یه غلط کردید بیشمارید پر رنگ میگه تا همه مون انرژی بگیریم؟
همون دیگه آخه چه جوری می تونن از این همه خون دل خوردنا و با ایزی لایفا روبه رو شدن و دم نزدنا و پشت ماه تا آخر وایسادن ها و … تجلیل کنن به نفعشون نیست
بودجه مسئولین کفاف نمیده.
آخه پشت ماه و فرمانده ی ستاره ها این همه ستاره هستا!!! اگه خدایی نکرده یه جوری تجلیل کنن که در شأن آقای قدیانی نباشه خروش ستاره هارو نمیشه آروم کرد…
احتمالا اینجا افعال معکوس جواب نمیده آیا؟
من که امیدی ندارم خط بولد اینجا ببینم
در۸ ماه فتنه هیچ کس بسیجیان خامنه ای را از زیر قرآن رد نکرد.
یامهدی
” چون جفتک انداخت ما او را از کشتی انقلاب پرت کردیم بیرون” 🙂
عالی بود!
چی بگیم بجز عالی بود و دست مریزاد؟
ایول.
راستی نظر قبلیم رو تایید نکنی ها
منم دیگه داره حرصم در میاد ها.
ببینید چی شده که داداش جواب سیداحمد رو هم نمی ده. یعنی دیگه کلا دور جواب دادن رو خط کشیده.
یه زمانی امیدوار بودیم داداش دو سه روز که دلخور می شه از دستمون بعد دوباره جواب می ده کامنت ها رو. هییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
دیگه هیچ شگردی هم ندارم که شما رو مجبور به جواب دادن کنه.
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ببخشید ولی دوباره
هیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
۸۹ روز مانده تا عاشورا
لبیک یا حسین
به مناسبت صحبت رییس جمهوردرتلویرزیون
بسم الله الرحمن الرحیم
احمدی نژاد تومال خودت نیستی مال انقلابی تو مال اسلامی چیه میای میگی اگر ایران نبود اسلام …له میشد البته میدونم این حرف های خودت نیست (خدا بگم مشایی رو چکارش کنه ) این مشایی کند… کوروش کیه اصلا این تاریخو کی درآورده کی این تاریخ رو به ما داده بعضی از شواهد نشون میده که درزمان حکومت ماد ها که اینقدر گندش میکن ویا هخامنشی ها که استکبار این همه گندش میکنه حکومت های دیگه ومستقلی بوده اند وحکومت می کردند اساسا این تاریخ ایرانو یک سری مستکبر نوشتند آریای وجود نداره اصلا بحث ما این نیست ما باید اسلام به دنیا معرفی کنیم نباید کوروش معرفی مگه ما سلمان فارسی ها ابوعلی سینا ها زکریای رازی ها کم داریم کوروش نمی خوام بگم بد بوده ولی این جورم اینا می گن نیست درضمن کی گفته ما قاره تمدن ایرانی زنده کنیم وبه جهان ارائه بدیم ماقراره زمینه ساز حکومت امام عصر امم مهدی باشیم واونو به جهان ارائه بدیم اساسا یارانی ها آدم های درستی هستند ولی خدا می توانست این ویژگی را درملت دیگری قرار بده پس باید اسلامو معرفی کنیم کو اون احمدی نژاد انقلابی کو اون احمدی نژاد بسیجی کو اون احمدی نژاد استکبار ستیزی که اگر یه حادثه ای مثل اهنت به قرآن کیم اتفاق می افتاد جلسه تشکیل میداد وبه سفرا ورئیسان جمهور کشور های اسلامی زنگ می زد محکم محکوم می کرد به خدا وقتی این گفتگو درشبکه خبر تمام شد قلبم آزرده شد وگریه کردم به خدا دکتر دوست داریم می ترسیم که یه وقت نکنه احمدی ما راه حقیقت روگم کنه وبه روش تازه بگم خدا مشایی چه کار کنه؟… درسته این کار کار اساسا محکوم به شکسته ولی ما هم یک وظایفی داریم پس امام خامنه ای اون پیام محکم رو نمی داد دیگه؟… جان من یه بار برو پیش خدا زار بزن که ای خدا اگر راهم اشتباست درست کن یه درصد احتمال بده اشتباه می کنی چون تویی اینو میگم اگه امثال موسوی و…بودند می زاشتیم توآخور خودشون بپوسن . درضمن یه وقت این تعریفات مشایی تو رو نگیره وفکرکنی بدون اگرتونبودی خدا یه نفردیگرو قرار میداد وبدون که نظام سوار بر کشتی تو نیست وبلکه توسوار برکشتی انقلابی .
احمدی نژاد سازمان ملل رفتی این حرف ها رو نزنی یه نشه وازهلوکاست حرف نزنی از هلوکاست بگوازعراق وافغانستان بگو تو باید از اسلام وحکومت عدل گستر مهدی بگی تو باید از مسلمانان بگی تو باید از بوسنی وهرزگوین بگی تو باید از شیعیان صعده وعربستان بگی باید از چهار دیپلمات مظلوم ازاحمد متوسلیان از کاظم اخوان از اینا بگی نباید از کوروش بگی بایداز صاحب الزمان بگی باید از مسلمانان کشمیربگی باید از امام خمینی بگی چی شده ذهنتو خراب کردند تو روخدا از اما موسی صدر بگو بابا توباید ویژگی های حکومت امام عصرو بگی باید ویژگی های حکومت امیرالمومنین بگی که تو پنج سال چه غوغایی کرد. علی کجا وکوروش کجا ؟!!!!! از امام خامنه ای بگو از این عشق بگو از این صفا ومحبت بگو بگو که چه رهبری داریم بگو این تازه کوچکشه بگو تامردم دنیا بدونند اسلام چیه مشایی مشایی مشایی مردشور…
به خدا دوست داریم دکتر درضمن بگم فردا لاریجانی مطهری استکبار سران فتنه هاشمی وبقیه که همه می خوان دکترو بزن زمین حرف های به خودشون نچسبونن من یکی باهمه ی این اوصاف موی کندیده دکتروبه صد تا از هاشمی وموسوی واینا نمی دم اینو میگم تافردا تو روزنامه هاشون گل وبلبل نخونن که آهای فلانی اینو گفت فلانی اونو گفت …
ودرآخر
والعاقبة للمتقین
محسن یک بچه بسیجی
خیلی موقع ها متن که می خونم می گم احتیاج به کامنت گذاشتن و اینکه بگم واقعا تک بود انصافا حرف دل ما بود نداره اینکه بگم مرحبا به این قلم چون هیچ شکی توش نیست فکر می کنم خیلی تکراری شده باشه حتی خوندنش باسه خود شما ولی حقا و انصافا نمی شه نگفت که عالی بود
بسیجیان خامنه ای خیلی مظلوم تر بودند نسبت به بسیجیان خمینی دقیقا مثل خود او
سلام
بعد از خوندن این مطلب دلم خواست فقط فریاد بزنم و دو کلمه بگم؛ الله اکبــــــــــــــــــــــــــــــر!
ممنون
دگرگونی (گفت و شنود)
گفت: یکی از سایت های ضد انقلاب با انتقاد از سران فتنه خطاب به آنها نوشته است، «بدجوری سر ما را کلاه گذاشتید، خودتان راحت می گردید و به عیش و نوش مشغولید ولی هواداران بیچاره را دم تیغ دادید و به خاک سیاه نشاندید»!
گفتم: سران فتنه که از همه بدبخت تر و فلک زده تر هستند.
گفت: سران فتنه هم باید به سازمان های جاسوسی آمریکا و اسرائیل و انگلیس اعتراض کنند و بگویند که چرا آنها را به این حال و روز انداخته اند…؟!
گفتم: ولی مطابق اسناد موجود، سران فتنه از آمریکا و کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عربی پول های کلانی گرفته بودند و مفت و مجانی برای آنها کار نکرده اند.
گفت: همین سایت ضد انقلابی خطاب به سران فتنه نوشته؛ پس چی شد آن دگرگونی و تغییری که وعده اش را داده بودید؟! نکند که خواب سوءاستفاده دیگری از ما دیده اید؟!
گفتم: از شخصی پرسیدند «دگرگونی» یعنی چی؟ و یارو که فروشنده پیاز و سیب زمینی بود در پاسخ گفت؛ دگرگونی یعنی این که اگه این «گونی» نشد، برو تو اون «گونی»!
http://shafieikia.mihanblog.com/post/247
خاتمی دچارفراموشی شده؟!
حسن روحانی مزدور، خبیث تر از آن است که اسمش در این خطوط بیاید!
سران فتنه همچنان لال مونی گرفته اند
بیش از یک هفته / از اهانت به قرآن می گذرد / و / سران فتنه همچنان لال مونی گرفته اند / خفه خون گرفته اند همه مزدوران / در نظر موسوی خاتمی و رهنورد/ تعرض «شیخ نفهم و بی سواد»/ به / خود/ و / خانه اش / از افتادن قرآن / زیر پای حرامزادگان صهیونیست / مهمتر است / چندان عجیب نیست/ از مهندسی / که پیش از این / همجنسبازان/ و/ بهائیان / را به دوستی گرفته است / جذب حداکثری مهندس / امروز / حتی به / حرامزادگان صهیونیست / هم رسیده است / مهندس خوش حال است / هواداران او استادند در لگد مال کردن ارزشها / برخلاف / شیخ نفهم / که به خود می مالد/ اوبه خود می بالد/ از اضافه شدن/ حرامزادگان صهیونیست / به دایره جنبش سبز/ و خوشحال است / از همت مضاعف همراهانش/ مسرور است / از اینکه / به جز اهانت / به حضرت ابا عبدالله (ع) / در روز عاشورا / لگد مال کردن / مصحف محمد (ص) / نیز/ به ویترین افتخارات جنبش اضافه شده / با این حساب ماموریت بعدی اهانت به شخص حضرت «الله» است / و / مهندس می داند / این ماموریت / بر دوش کسی / جز / سفیانی / نیست /
اما / «عالیجناب راس فتنه» / آقای «جام زهر» / «استوانه اسبق» / حضرت «نامه سرگشاده»/ انسان باهوشی است/ البته درمقایسه با شیخ نفهم!/ محکوم کرده است اهانت به قرآن را / چرا که می خواهد / همچنان در دایره نظام بماند/ پس از / تحمیل شیخ ساده لوح به امام / و / تحمیل مهندس تحمیلی به ماه / پروژه جام زهر/ فتنه دوم خرداد / فتنه کوی دانشگاه / غائله اصفهان / غائله مشهد / فتنه سبز/ و / … / هنوز / ماموریت های انجام نشده ای دارد/ یک نمونه اش/ را / در مجلس خبرگان / دیدیم / تکمیل جدول دشمن/ اتمام پازل شورای امنیت/ انعکاس صدای آمریکا در درون / راس فتنه می گوید/ تردید دارد / بتوانیم از ظرفیت های ایران برای مواجهه با تحریم استفاده کنیم / اما / ما / به / خادم ملت/ تردیدی نداریم / البته اگر مشایی بگذارد / هیچ چیز برای خادم ملت دشوار نیست / حتی مدیریت جهانی ! / اما / پخش آگهی تحریم دشمن / از تریبون خبرگان رهبری / و کوبیدن بر تبل یاس و نا امیدی / ماموریت کوچکی است / برای آقای «جام زهر» / شواهد می گویند / او خود را برای فتنه سال ۱۳۹۸ آماده میکند / که / عمار سید خراسانی / آیت الظهور / علیرضا پناهیان / منشائش را / سربسته / جابجا شدن اولویت ها می داند / العاقل یکفی باالشاره ! /
هرچند / سران فتنه / حناق گرفته اند / لکن رسانه دولتی انگلیس فعال است BBC / صدای استعمار پیر / با پررویی منحصر به فرد / میگوید مسلمین چرا / برای اتفاقی که نیفتاده / و / قرآنی که آتش نگرفته / تظاهرات می کنند / و صدای شیطان بزرگ VOA / اطلاع رسانی PRESS TV/ عمار برون مرزی سید خراسانی را / عامل خیزش جهان اسلام می داند /
خادم ملت اما / نمی دانم / چرا در مصاحبه / با شبکه خبر / چندان بشاش نبود/ البته / اگر کسالت حال دکتر مردمی نژاد / نتیجه تنبه / از اشتباهاتش /در حمایت بی جا از / تئوریسین مکتب ایران/ باشد / چیز خیلی خوبی است / اما اگراین نیست / مایه نگرانی است / چون / فرزند ملت / امید مستضعفان است / و / دنیا معطل مدیریت جهانی اوست /
داداش اجاز میدی یه چند خطی از بعضی نوشته هاتونو اسومس کنیم ؟؟؟ البت با اسم زیبای نویسنده!!
رخصت؟؟؟؟؟
بسم اللـه الرحمن الرحیم
سلام اخوی دستت الهی مثل دستای پدرت هر روز پر توان بشه و کلامت برنده تر
همیشه دعات میکنم
الهی الهی الهی به حق صاحب اسمت زنده باشی و سرافراز
سلام علیکم
حضرت آیت الله خزعلی در بین عزاداران دانشگاه فردوسی در محرم امسال فرمودند در زمانی که سید محمد خاتمی به وزارت ارشاد منصوب شد برای عرض تبریک به خدمت حضرت آیت الله العظمی خاتمی (پدر محمد خاتمی) رفتیم که با ناراحتی ایشان مواجه شدیم و ایشان گفت” خطرناک است پسر من غرب زده است…
.
.
و کسانیکه به این ملعون رای دادند فردای قیامت باید پاسخگوی خون شهدا باشند .
یاحق
حضرت خورشید مواظبمان بود،دست های بریده عباس بود همراه ما،حضرت ماه کارش را بلد بود،
راستی یادت رفت” این خانم هوای ما را دارد اساسی”
معمولا تو وبلاگ ها یه باکس هست به اسم لینک دوستان . خواستم سایت قطعه ۲۶ رو اونجا ادد کنم اما دیدم این سایت بزرگتر از این حرفاست …
یه باکس جدید درست کردم به اسم قطعه ۲۶ که فقط قطعه ۲۶ توش باشه و بس
وای داداش حسین خیلی باحال بود. آخر شبی کلی شارژمون کردی
آقا یه چیز مهم:
نقل شده که حضرت ماه فرموده اند که: حالا فتنه های اصلی تو راهه.
ببینیم اون فتنه ها چند وقت طول میکشه؟
یه سوال: این متن رو در جواب نظرات متن قبلی نوشتی؟
نه مثل اینکه باید آرزوی دیدن فونت درشت رو به گور ببریم.
یادش بخیر.
نمی خوام اصرار کنم ها. چون می دونم مصلحت کار رو در این موضوع دیدین.
اما یه چک هم بزنین تو گوشمون قبوله ها. 😀
شوخی کردم. برقرار باشین.
“ما زخم خوردگان تیره ترین و سردترین و بلندترین شب های جور بودیم و ادامه اش را خوب آمدی… کف و سوت و صلوات
گفتنی ها رو همه گفتن
داداش من از ساعت ۴ صبح دیروز تا حالا دارم میگم یه جواب،حالا من هیچ!
این سید احمد بزرگوار تازه برگشته،به ااونم یه جواب بدین ما راضی میشیم به مولا!
داداش حسین مثل همیشه عالی بود
در۸ ماه فتنه هیچ کس بسیجیان خامنه ای را از زیر قرآن رد نکرد.
اما کار کردن در عین غربت هم صفای داره
السلام علیک یا ابا عبد الله
تعجیل در فرج خورشید صلوات
ما بسیجیان خامنه ای مقام مان از بسیجیان خمینی بالاتر است.
سلام داداش حسین
دستت درد نکنه، باید همیشه اینجوری بنویسی، باید فاش صحبت کنی، باید با قدرت ظاهر بشی تا ما هم به تاسی از شما اینگونه باشیم.
زت زیاد
سلام
نمی دونم چرا این متن ها رو که خوندم امروز یاد امام مجتبی افتادم بی اختیار
و اینکه یه بار اقا تو جمع یه عده خیلی خواص گفته بود: (اینو راوی راهیان نور گفت چند سال پیش) : که این روز ها مثل زمان امام مجتبی است
ببخش اگه بی ربط بود
عالی بود
با اجازتون با ذکر نام شما در وبلاگ پایگاه بسیجمان کار قرار میدم
.
التماس دعا
یاعلی مدد
سلام
چی بگم همه رو شما گفتین
فقط می تونم بگم عالی بود حرف نداشت
موفق باشید
حسین قدیانی عزیزفرزندبزرگوارشهید:دربرابرشهداشرمنده ایم /شرمنده ایم که ارزش ؟آدمهارابه جیبشان میدانیم/شرمنده ایم که دیدن منکروگناه برایمان عادی شده/شرمنده ایم که به مقدسات توهین میشه اماساکت می نشینیم/شرمنده ایم که همفکران صدام ملعون (امیراحمدی)رابه همایش دعوت میکنند/شرمنده ایم که به والدین شهدادرگلزارشهدابراحتی قبرنمیدهند امابه ضدانقلاب خارج نشین دراصفهان ویلا میدهند/شرمنده ایم که جزغصه خوردن کاردیگری بلدنیستیم انجام دهیم/شرمنده ایم….شرمنده ایم…شرمنده ایم…(رزمنده دفاع مقدس ازآذربایجان غربی-تکاب)
۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸۸
خاتمی سید نیست؛ نسلش به اولاد پیغمبر بر نمی گردد. برمی گردد به الاغ طلحه. خاتمی غلط کرده فرزند روح الله خاتمی باشد
عالی بود
ما آوینی نداریم. آهنگران نداریم. شهید گمنام داریم اما آمار مزارش را نداریم. آخر “ما زخم خوردگان تیره ترین و سردترین و بلندترین شب های جور بودیم …”.
سلام حسین جان
خدا قوت
با مطلب آنها قرآن میسوزانند ما در عوض جاسوسشان را بدرقه میکنیم ! به روزم خوشحال میشم سری بزنی
فعلا خدافظ
داداش عالی بود
به نظر بنده باید هر چه بیشتر این خاتمی ملعون رو رسوا کرد
فکر می کنم الگوی اخلاقی خاتمی ، معاویه و عمرو عاص باشند
خیلی پلیده ، هر روز داره چهره عوض میکنه و این مسئولیت شما اهالی قلم رو سخت تر میکنه تا بتونین چهره اصلی این خائن رو برای ملت روشن کنید
دهانت را باید از طلا پر کرد برادر وجودت را از در باید پر کرد دوست داریم
سلام اخوی! بنده از رفیقی شنیدم که جنگ نه، دفاع مقدس ۱۰ سال بود، نه ۸سال و ۸ ماه، رفیقمون مستندا اعلام کرد.
یاعلی!…
سلام داداش حسین حال می کنم با نوشته هات
نفست گرم برادر.همیشه برایمان بنویس.نگذار روزمرگی ما را فرا گیرد.اجرت با سیدالشهدا…
سلام ؟خیلی خوب بود حسین اقا
عمریست علی علی میگویم و باز میگویم
گر قسمتم شود تا آخر عمر یا علی میگویم