به این جملات دقت کنید:
*حالم از ۱۳ روز عید بهم می خورد!
*پول داشته باش… همیشه برایت عید است و بهار و سیزده بدر!
*مگر این همه روز سال چه کرده ایم که الان باید برای نوروز جشن بگیریم؟
*گزینه من برای انتخاب بهترین فصل، قطعا بهار نیست!
*بهار یعنی سینوزیت، عطسه، خواب و خاله بازی و مادربزرگ و بوس و خلسه!
*بچه که بودم، باز یک چیزی… الان بهار چیزی جز دردسر شلوغی آخر سال نیست!
*در بهار دچار یک بیماری روحی عجیب و ناعلاج می شوم؛ کلا آلرژی دارم نسبت به بهار!
*۱۳ روز اول سال تقریبا همه جا تعطیل است، پس سالی که نکوست از بهارش پیداست!
*دوست دارم از تعطیلات عید استفاده کنم و تا این ۱۳ روز تمام شود، بروم کره مریخ!
*بهار یعنی خداحافظی غم انگیزتر از عصر جمعه با لباس های رنگارنگ زمستان. با کفش چکمه ای. با کلاه مخمل!
*بهار؟… من جز پاییز، فصلی نمی شناسم!
*بهار فصل بسیار خوبی هست. پیک شادی خیلی خوب هست. سه ریال های صدا و سیما خیلی خوب هست. خمیازه خیلی خوب هست. خر و پف خیلی خوب هست!
*وای، بازم بهار… از وسطای بهمن، غمش افتاده توی دلم؛ بوم بوم می زنه!
***
“بهاریه” های این همه ویژه نامه و سالنامه را که خواندم، سرمقاله ها و یادداشت های ابتدایی این مجلات را که خواندم، اگر چه هیچ کدام عینا جملات بالا را نیاورده بودند، اما نفرت شان از بهار، از عید و از نوروز آنقدر بود که مخرج مشترک تمام آنها، همین چیزهایی بود که من مختصر و مفیدش را برای تان نوشتم… و اما چند نکته:
یک: این همه که زور می زنیم و خودمان را به در و دیوار می زنیم، از بهار و از همین ۱۳ روز تعطیلات عید بدمان نمی آید. باور کنید اگر همین الان هیئت دولت، فقط یک ساعت از تعطیلات ۲ هفته ای عید را کم کند، همین ماها همچین دوستدار بهار و عید و آجیل و پسته می شویم که حاضریم جان بدهیم برای آن فامیلی که در طول روز هر جا عیددیدنی می رویم، می بینیمش و هر بار هم ۳ قبضه می بوسیمش. همان فامیل که سال به دوازده ماه نمی بینیمش. همان فامیل که شاید پسرخاله ما باشد و در خیابان وقتی با او چشم توی چشم می شویم، روی مان را می کنیم آن طرف که مثلا ندیدیمش!
دو: دیروز در تاکسی جوانکی با راننده که مردی در حدود ۵۰ می زد، هم کلام شده بود؛
جوانک: تموم عشق و حال رو شما توی جوونی کردین و بدبختی و بیکاری و بی پولی رو گذاشتین واسه ما.
راننده: کارت چیه؟
جوانک: ول می گردم که علاف نباشم!
راننده: دستت چی شده؟
جوانک: هیچی بابا! چهارشنبه سوری از بس زدیم و رقصیدیم و از روی آتیش پریدیم که، همچین شد؛ طوری نیس!
راننده: خب!
جوانک: فقط ۱۲۰ هزارتومن ریختم توی حلقوم دوس دخترم؛ به جز اون ۵۰ هزارتومن که واسش هر چی از این فشفشه ها بود، خریدم. فشفشه خریدم واسش عینهو منور همه کوچه رو روشن می کرد. خداییش عجب تیکه حقیه. توی تظاهرات جنبش سبز رفتم تو کارش. نه نگفت. یه چشمک بیشتر حرومش نکردم!
راننده: همین یکی رو داری؟
جوانک: این اصل کاریه، چند تام دارم واسه روز مبادا. اینا علی البدلن! با ۳ تاشون چهارم عید قراره بریم دبی. صفاسیتی زنگوله!
من: جناب، سر “پاکستان” پیاده می شم؛ جلوی پمپ بنزین!
جوانک: اِ! دادشمون این پشت بسیجی بود و ما داشتیم همین جوری باباکرم می خوندیم؛ آخوندی؟!
راننده: کرایه نمی دین؟
من: همون اول دادم که!
جوانک: پول این بنده خدا رو بده. همه تون مثل همین!
من: باور بفرمایین، حساب کردم؛ ۲ تا دویستی دادم، یه صدی.
راننده: کی دادی؟
من: بعد اینکه سوار شدم.
راننده: کجا کرایه دادی؟
جوانک: این پولا خوردن نداره داداش. ببین کی چوبش رو بخوری!
من: حوصله بحث ندارم؛ بیا اینم کرایه دوم، خلاص!
راننده: خورد نداری؟
من: شرمنده.
راننده: شما خورد نداری؟
جوانک: بگذار ببینم… اینجام که نیس! ای داد بیداد، شلوارمو که عوض کردم، یادم رفت پولمو جابه جا کنم!… از پاقدم شما بودها!
من: با من بودی؟
جوانک: مثلا با تو بوده باشم، می خوام ببینم چی کار می خوای بکنی؟
من: هییچی، می خوام کرایت رو حساب کنم.
جوانک: به مولا داری خاکمون می کنی. خیلی مردی!
من: یه سئوال می کنم راستشو بگو؛ امشب پیش دوست دخترت می گی فلانی مالک اشتر بود یا هالو پنج شنبه؟!
راننده: خیلی باس می بخشیدا، من که به زنم می گم؛ یارو خیلی هالو بود!
جوانک: من؟
راننده: نه بابا، ایشون رو گفتم.
سه: این بیت که می خوانم شاید با دعوا و مرافعه من و جوانک و راننده و آن کف گرگی که رفتم توی روحم، ارتباطی نداشته باشد، ولی گمانم حرف این روزهای بهار این است با ما؛ “اگر با من نبودش هیچ میلی، چرا قلب مرا بشکست لیلی.”
چهار: راننده تاکسی بعد از آنکه مرا هالو خطاب کرد، از ماشین پیاده شد. آمد سمت شاگرد. جوانک را آورد پایین و تا می خورد، گرفتش به باد کتک. با چه بدبختی جدایش کردم. نگرفته بودمش، جوانک را کشته بود. به قرآن کشته بود؛ آنطور که او داشت می زد.
پنج: آرامش کردم. بردم پارکینگ وطن امروز تا دست و رویش را بشوید. شست. برایش چای ریختم. خورد. کرایه دومی که داده بودم، پس داد. کرایه را پس داد و گفت: جیگر داری یا نه؟ گفتم: فکر کنم. گفت: جیگر نداری، حق نداری اسم مالک رو بندازی توی زبونت. اینا رو من می شناسم. اینا دارن خاکروبه روی سر ناموس مون می ریزن، نه توی سر خودمون. واسه کی می خوای بری مسجد؟! واسه چی می خوای بری مسجد؟! مرتیکه الاغ ۳ تا موبایل داشت، کرایه من رو نداشت بده! نمی دونم تو توی ماشین بودی یا نه. سر گلبرگ، دختره داشت از چهارراه رد می شد، برگشت گفت جوون!… وقتی داشت چرت و پرت می گفت، چند بار توی دلم دعاش کردم. فایده نکرد. پسر خوب! توی این روزنامه تون بنویس: ما مالک رو توی مسجد زندانی کردیم. بنویس مالک اشتر بعد از دعا برای خاکروبه انداز توی سرش، بعد از دعا واسه دشنام دهنده اش، از مسجد زد بیرون و اونقدر کشت و کشت، تا اینکه رسید به در خیمه معاویه.
شش: رمضانعلی. این اسم راننده تاکسی ای بود که البته ماشینش تاکسی نبود. مسافرکش بود. رمضانعلی تا همین ۶ سال پیش که بازنشسته آموزش و پرورش شده بود، دبیر تاریخ بود. حتی کارتش را هم به من نشان داد. رمضانعلی صفایی. فرزند قربان. می گفت: من از بهار خوشم می آید. بهار باعث می شود یک ماه مانده به عید، روزی ۵۰ هزار تومان با این ماشین کار کنم. ۳ تا دختر دم بخت داشتی، قدر این بهار را می دانستی… راستی! به تو هم یک حرف بد زدم، می بخشی که؟… ببخش! برو در همین مسجد سر پاکستان برایم نماز بخوان، حتی برای آن جوان. شب رفتم خانه، از روی نهج البلاغه برای خانمم عهدنامه مالک اشتر می خوانم؛ قول می دهم!
هفت: نکات ۱ تا ۶ بر اساس یک واقعیت بود؛ نوشتم ۱ تا ۶؟… منظورم این بود؛ یک تا هفت.
امروز خانمم گفت، با عتاب هم گفت که برو و این کارهایی که در برگه نوشته ام انجام بده، و مادرم گفت با عتاب هم گفت که این وبلاگ برایت آب و نان نمی شود!
از قطعه ۲۶ آمدم بیرون. اول رفتم بانک و نوبت گرفتم و ملتفت شدم ۲۵۸ نفر جلوی من هستند و در صف انتظار. نیم ساعتی منتظر ماندم و حالا حالاها نوبت من نمی شد. نگاهی به برگه انداختم. رفتم تا آن قسمت از ۴ کار بانکی که می شد از طریق عابربانک انجامش دهم، انجامش دهم. (انجامش دهم به توان ۲) اما دیدم در صف عابربانک نفر یازدهم ام. از ۲ مرتبه، نگاهی به برگه کردم و به نفر آخر که عاقله مردی بود، گفتم جایم را نگه دارد که “باشد” ی حواله مان کرد، اما در مایه های همان “به من چه؟”
رفتم خشکباری که آجیل و پسته اش معروف است. آنجا دیدم که اصلا نیم بیشتر صف، بیرون مغازه تشکیل شده و یکی هم گماشته بودند که ملت، سر صف با هم دعوای شان نشود. داخل مغازه هم صفی بود که نگو. آنجا هم از نفر آخر که یک پیرزن عصاقورت داده بود، التماس دعا داشتم.
رفتم از دکه، چند تایی دیگر از ویژه نامه هایی که امروز آمده بود، بخرم که دیدم میان ۳ نفر سر اینکه کدام شان اول به روزنامه فروش پول دادند، دعواست! بی خیال شدم.
رفتم از چشم پزشک جواب آزمایش چشمم را بگیرم و احیانا اصلاح نمره چشم و عینک جدید که ۸ نفر جلوی من بودند و منشی داشت به نفر ششمی تذکر می داد که تو و دیگرانی که بعد از تو در نوبت هستند به امروز نمی رسند.
برگشتم بانک. هنوز ۱۶۷ نفر جلوی من بودند.
برگشتم عابربانک بیرون بانک که دیدم هیچ کس نیست. کارتم را انداختم که پیغام داد شبکه موقتا قطع است.
در راه برگشتن به خشکبار برای بار چندم نگاهی به برگه انداختم که دیدم باید یک سری هم به خشکشویی بزنم. رفتم خشکشویی، بسته بود.
رفتم خشکبار. دیدم آن پیرزن در صف بیرون مغازه نفر اول است و به او گفتم: فلانی ام که نیم ساعت پیش جا گرفته بودم. گفت…، یعنی نفرات بعد از او نگذاشتند چیزی بگوید و آخر صف را نشانم دادند.
ایستادم آخر صف مثل بچه آدم که دیدم مغازه بغل دست خشکبار، کافی نت است. به نفر جلویی، که از این دخترهای سانتی مانتال بود، گفتم: جایم را نگه دار، می روم داخل کافی نت و برمی گردم.
رفتم داخل کافی نت و برگشتم قطعه ۲۶ و شروع کردم تایید نظرات و خواندن بهاریه های بچه ها.
غرق در کارم شده بودم که ناگهان مسئول کافی نت به من گفت: شرمنده جناب! از ساعت ۳ تا ۵ مغازه تعطیل است.
از کافی نت آمدم بیرون و دیدم دختری با چند مشمع آجیل و پسته و شکلات و خرت و پرت دارد به من نگاه می کند؛ همان دختر سانتی مانتال بود!
دوباره ایستادم توی صف. این بار گفتم: جهنم! تا نوبتم شود تکان نمی خورم از جایم. هنوز یک دقیقه از صف ایستادنم نگذشته بود که خانمی محجبه به من گفت: برادر! من یک کار بانکی دارم، اگر ممکن است جایم را نگه دار، می روم و برمی گردم.
نگاهی به شماره ای انداختم که از بانک گرفته بودم و گفتم: چشم!
***
با چند مشمع از خشکبار داشتم بیرون می آمدم که از پشت صدایی آمد: برادر! این مغازه ارزان حساب می کند؟! برگشتم. گفتم: شما همانی نبودی که از من خواستی، برای تان نوبت نگه دارم؟ گفت: نه.
راست می گفت. آخر آن خانم، کفش پاشنه بلند پایش بود و از من که خداحافظی کرد، تلق تلق راه رفتنش صدا می کرد، اما این خانم با این که کفشش پاشنه نداشت، جلوی کفش چپش سوراخ داشت؛ به این بزرگی!
***
نیم ساعتی از ۴ گذشته بود که رسیدم جلوی بانک. هنوز داشت کار می کرد. یعنی اضافه کاری می کرد. رفتم داخل. دیدم از شماره من ۱۹ نفر گذشته است. از دستگاه مخصوص، شماره دیگری گرفتم. ۸۹ نفر جلوی من بودند. برگه را انداختم دور. بانک ساعت ۵ تعطیل می شد.
آمدم توی صف عابربانک که دقیقا ۶ نفر جلویم بودند. به نفر آخر گفتم: خانم! اگر ممکن است جایم را نگهدار، من می روم خشکشویی، برمی گردم. گفت: شما همانی نیستی که در صف آجیل برای من نوبت نگه داشته بودی؟ گفتم: بله!
کاش بیکار بودم؛ شب و روز داستان های شما این “خاطره-بهاریه” های محشرتان را می خواندم. خیلی زیبا، خیلی زیبا. احسنت. یکی از یکی بهتر. ساده ساده ساده… و قشنگ و تمیز در فضایی پر از بوی خدا. آفرین بچه ها. هزار آفرین.
سلام و عرض ادب. این وبلاگ که در اصل متعلق به شما عزیزان است، قشنگ شده. همین سمت چپ، “رواق قطعه” که می بینید جایش در این مقدس ترین ۲۶ سایبر خالی بود. این ستون را خودتان باید پر کنید از آیات و روایات که کامنت می کنید. یا از وصیت نامه شهدا که چند خطی قطعه را مهمان می کنید. همان ستون را کمی پایین تر که بروی به ستون “۲۰:۰۶” می رسی، که آن هم دربست به خود شما تعلق دارد. مطالب شما مثلا در مسابقه ای چون “بهاریه” و یا آنچه که در وبلاگ تان نوشته اید، جایش همین جاست. به دوستان طراح، فعلا عرضی ندارم اما راستش تا کنون خاطراتی که فرستاده اید، بدون رعایت اصولی بوده که گفته بودم رعایت کنید. از شما چیز شاقی نخواسته بودم؛ همان تذکرات را بخوانید و مراعات کنید. با این همه جدای از این بحث، به همه تان امیدوار شدم. چه خاطرات خوبی نوشتید. تا اینجای مسابقه بهاریه، هفت هشت تایش که خیلی به دلم نشست. حیف کمی کم کارید و الا دست به قلم اغلب شما عالی است. این را در عمل نشان دادید. همین که لایقم دانستید و در این مسابقه شرکت کردید، ممنون. لابد اگر شما نبودید، الان این گونه نبود که تیراژ قطعه ۲۶ که فقط و فقط یک وبلاگ است، از تیراژ اغلب روزنامه های ما بالاتر است. من خود روزنامه نگارم و نیک می دانم چه خبر است. این را نیز اضافه کنید بر خوبی های بی پایان وبلاگی که مال خودتان است. حق این است که در قطعه ۲۶ سهم هنر و ذوق شما از حد نوشته های من، کمی و کیفی فزونی گرفته. پس از شما بابت “قطعه ۲۶” ممنونم. چون بهار می مانم؛ گاهی بارانی و گاه آفتابی. باد گاهی نسیم وصل است و گاه طوفان می کند همین نسیم. غنچه گاهی باز می شود و گل می شود و بوی عطر می دهد و گاه پژمرده می شود تا دوباره کی بهار شود. پژمرده اش هم، گل، گل است. من یک اصلی دارم، یک فرعی. فروعاتم قطعا روزی هزار بار عوض می شود، اما اصل من کتاب “نه ده” است. هرگز از این موضع با هیچ بهانه ای، هیچ انتقادی، هیچ زخمی و هیچ زخم زبانی برنخواهم گشت. من غلام قمرم و اگر چه قیاس درستی نیست، اما نه بدهکار بی بی سی ام و نه مدیون بیست و سی. برای من فقط یک نفر می تواند “خط” معین کند. دست این “خط” را می بوسم و همچنان خط شکنی می کنم. من اگر می خواستم خط خود را از خواص بی بصیرت که مایه ننگ ملت اند، بگیرم، نیم بیشتر “نه ده” را نباید می نوشتم. هیهات! در شرایط جنگ و جهاد، در فتنه ۸۸ و در حال و روز امروز، بدترین بی اخلاقی ها، بی بصیرتی است. بدترین ناسزاها در عمق آن سکوتی است که وقت “این عمار” شنیده شد. خیال نکنند عده ای که “حسین قدیانی” خسته می شود. نیستم آن بید که با این باد بلرزم. بسی مسرورم که می بینم رسانه روباه پیر، از “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” به خود لرزیده. بی بی سی، خواه مرا “آقای قدیانی” بخواند و خواه مرا “باتوم به دست” بداند، بهتر است قبل از سخن گفتن درباره رمان در دست انتشار من، از کودتای سوم اسفند و فرزند آن ۲۸ مرداد آمریکایی سخن بگوید. غربی ها همان گرگی هستند که دم شان را اتو کشیده اند و حالا برای شیر سخن از اخلاق می گویند. آفرینندگان گوآنتانامو و ابوغریب و عراق و افغانستان و فلسطین و هیروشیما و بوسنی و… را رها کنی، دنیا را به باغ وحش تبدیل می کنند؛ جز سکس و خشونت و فحش، اگر تمدن سران کفر را رهاوردی بود، دنیا و در راس آن منطقه ما این چنین زبان به اعتراض باز نمی کرد. گفته ام دوستانم از کامنتها و آی پی دشمنان، فیلم و عکس گرفته اند تا اگر لازم شد، به گونه ای که اشاعه فحشا نشود، بگویم که ۸۹ درصد کامنتهایی که برای قطعه ۲۶ از همین شهر لندن می آید، آمیخته با چه ادبیاتی است. پس لندن نشینان آنقدرها هم که در وصف من “آقای قدیانی” می گویند، باادب نیستند. البته بیش از آنکه در شرح “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” قلم فرسایی می کنند، از این قلم و از این قطعه ۲۶ سوخته اند. من چون دیده ام که حتی نام این رمان هم آتش به جان بی بی سی انداخته، علی رغم قول قبلی، باز هم بریده هایی از رمان فاخر “باتوم خوب و قشنگی داشتیم” را در وبلاگ قطعه ۲۶ خواهم آورد. با این همه اگر آن پند پیر را که شمع نازنین جمع است و نور مه جبین انجمن، در قلب خود بگذارم، خوشحالم که از بی بی سی گرفته تا بیست و سی، جملگی را سر کار گذاشته ام. نظام مقدس جمهوری اسلامی، برای پیشبرد پروژه های خاص خود، نیاز داشت که چندی با این قلم سحرانگیز، اذهان دوست و دشمن را به سمت خود منحرف کنم، تا ایشان با استفاده از فضای روانی به وجود آمده، بتوانند اهداف خود را عملیاتی کنند. حال شاید این سئوال پیش آید که آیا حسین قدیانی، آدم نظام است؟!… پاسخ به شدت مضاعف “آری” است؛ البته که من آدم نظام مقدس جمهوری اسلامی هستم و به این حکومتی بودن خود افتخار می کنم. سئوال دوم این است که این چه مثلا عملیاتی بود، که تو آن را لو دادی؟!… القصه؛ از همان اول قرار بود این عملیات پیچیده، به اینجای کار که رسید، آنرا لو بدهم و این خود بخشی از کار روانی نظام روی دشمن است. سئوال بعدی این است؛ به راستی عملیات پیچیده نظام چیست؟!… شرمنده، این را گفته اند، نگو! فقط گفته اند برای رد گم کنی، این نوشته را همچین تمام کن؛ زنده باد بی بی سی(!) که با این همه ادعای حرفه ای گری، تازه فهمیده من کدام حسین قدیانی هستم؛ قبلا مرا با مسئول بسیج دانشجویی چند باری اشتباه گرفته بود! زیاد گاف می دهد بی بی سی. اصولا روباه که پیر می شود، آب مغزش تبخیر می شود و دلش سیاه، بدتر از قیر می شود!… آهای بی بی سی! از تمام دنیای غرب، یک نویسنده بیاورید که حریف قلم ستاره های حضرت ماه در آسمان سایبر شود، رمز وبلاگم را تقدیم شما می کنم، اما وقتی ادعا می کنید که ۲۵ بهمن اگر “ال” نکنیم، “بل” هستیم، تقصیر من نیست که به شما یادآوری می کنم که کاش بر سر شرف، شرط نمی بستید! آنچه ندارید، من هم بگویم دارید، باز ندارید، اما اگر به حرف من است؛ شما با شرف، زنده باد بی بی سی!… اما اگر به حرف من است؛ “مرگ بر آمریکا”… “مرگ بر اسرائیل”… وقتی بنگاه دروغ پراکنی روباه پیر، حریف یک وبلاگ ساده جمهوری اسلامی نمی شود، به جای “مرگ بر انگلیس” باید گفت: “زنده باد بی بی سی!”
قطعه ۲۶: وبلاگ “مطالب سیاسی و فرهنگی” که مطالب آن را “عماد” می نویسد، در جدیدترین به روزرسانی خود متنی با عنوان “لطفا کاری با راز نداشته باشید” نوشته است. با هم می خوانیم:
عماد: برنامه “راز” که پنج شنبه ها از ساعت ۹ شب هر هفته در شبکه ۴ پخش می شود برای اولین بار در ماه مبارک رمضان امسال هر شب ساعت ۱۱ با موضوعات مختلف فرهنگی و سیاسی متنوعی چون سرنوشت دیپلماتهای ربوده شده در لبنان، جنگ بوسنی، لبنان، عراق، افغانستان، روز قدس، امام موسی صدر، نقد مدیریت فرهنگی کشور، طب سنتی، ۱۱ سپتامبر، دادگاه میکونوس، دفاع مقدس، سیاست خارجی و سریالهای استراتژیک روی آنتن می رفت. با توجه به شناختی که از آقای نادر طالب زاده مستند ساز این برنامه در میان اهالی فرهنگ و رسانه بود این برنامه نوید خوشی را برای علاقه مندان به مسایل سیاسی و فرهنگی کشور داشت. به گونه ای که شاید بعد از پخش اولین قسمت های برنامه حمایت های زیادی از طرف اصحاب رسانه و دوستداران فرهنگ و سیاست شد و در تعریف و تمجید این برنامه مقالات بسیاری از طرف کارشناسان در فضای مجازی و رسانه های مکتوب نوشته شد. بیشتر موضوعات برنامه در حالت کلی، چنانچه قبلا نیز مطرح شد موضوعات مهم در عرصه جنگ نرم و مسایل سیاسی روز می باشد. البته تسلط آقای طالب زاده (ان شاالله سعی خواهد شد که درباره ایشان مطلب مفیدی جمع بندی و ارائه گردد) به زبان انگلیسی و مستند و فیلم سازی ایشان در غرب و شناخت خوب ایشان از محیط های غربی از رسانه و دانشگاه آشنایی با هالییود و… آشنایی ایشان با چهره های سیاسی و فرهنگی غرب که خود از منتقدان غرب می باشند و تماس با آنها در برنامه باعث شده است که این برنامه به لحاظ کیفی، یکی از بهترین برنامه های صدا و سیما باشد. اما تقریبا دو هفته گذشته مهمان برنامه ایشان آقای اسدالله نیک نژاد بود؛ کارگردان و تهیه کننده که سالهای زیادی در آمریکا زندگی کرده و فیلم ساخته، که این امر باعث واکنش های زیادی نسبت به حضور ایشان در برنامه شد. البته آقای نیکنژاد به عنوان داور در جشنواره امسال فیلم فجر هم بودند که با توجه به حجم اتهاماتی که به ایشان وارد شد استعفا دادند. در این نوشته قصد نداریم در مورد ایشان و مسایلی که مطرح می باشد بنویسیم. اما مطلب مهم تری که وجود دارد در مورد کسانی است که تحمل برنامه این چنینی را از صدا و سیما نداشتند و مترصد فرصتی بودند تا ضربه خود را به این برنامه بزنند که با حضور این کارگردان هالیوودی در برنامه، پیراهن عثمان برای این عده فراهم شد تا برنامه خود را عملیاتی و تخریب وسیعی را نسبت به این برنامه شروع کنند که امیدواریم این برنامه با اجرای خوب آقای نادر طالب زاده و مدیریت محترم شبکه ۴ کماکان ادامه داشته باشد.
منبع: http://antifitna.parsiblog.com/
قطعه ۲۶: جناب آقای مهدی طالقانی عزیز نسبت به متن “این ابوذر” واکنش نشان داده اند که در زیر می آید:
مهدی طالقانی: ضمن عرض تشکر و امتنان. کلا مقایسه آقای طالقانی و آقای خاتمی قیاس درستی نیست. شما سوابق مبارزاتی، دیدگاه های قرآنی، ارتباط و آوردن جوانان پای تفسیر قرآن و مسئولیت او در به ثمر رساندن انقلاب و بعد از انقلاب و… و بسیاری دیگر از ویژگی های مرحوم طالقانی را ببینید؛ اصولا چگونه می توان در ترازوی مقایسه با خیلی از افراد قرار داد؟
حسین قدیانی: با سپاس از توجه شما به مطالب قطعه ۲۶ و اما متن “این ابوذر” بیش از آنکه مقایسه بین ابوذر زمان با کسی باشد، سعی در پاسخ دادن به شبهه ای داشت که مع الاسف بیم از جا افتادن آن شبهه در بعضی اذهان بود. همین که چون شما عزیزی ما را لایق نقد دانسته اید، باید خدا را شاکر بود. بی شک در این بصیرت شما، یکی هم باید سراغ از فضل آن پدر گرفت که الحق ابوذر بود و هست.
حسین قدیانی: متن زیر برگرفته از وبلاگ “ورود ضعیفه ها ممنوع”/ فدایی رهبر می باشد که از نظر من جالب بود. ضمن تشکر از مدیر این وبلاگ متن زیر را با هم بخوانیم. قطعا مطالب دیگر دوستان محترم هم به فراخور وقت این حقیر پوشش داده خواهد شد:
فدایی رهبر: سلام به همه ی دوستان. چند صباحی است که در رسانه و اینترنت شاهد بحث در مورد فرقه ای هستیم به نام “فراماسونری” که خیلی از دوستان به دنبال مطالبی جامع در مورد این فرقه هستند.
خوش بختانه رسانه ها و همسنگران در اینترنت به بخوبی این بحث را پوشش داده اند. ما هم بر آن شدیم تا اطلاعاتی جامع و مفید را در قالب یک نرم افزار منتشر و در دسترس دوستانی که تشنه ی حقیقت هستند قرار بدهیم.
نرم افزار آماده شده به نام “دجال آخرالزمان” دارای مطالب بسیار مفید و جامعی می باشد که به همه توصیه می شود این نرم افزار را دانلود و از مطالب آن استفاده کنند.
توجه: ما فقط مطالب موجود را به صورت نرم افزار در آورده ایم و تمام مطالب موجود در نرم افزار از وبگاه های دیگر جمع آوری شده است که لیست تمام آن ها + وبگاه های مشابه درون نرم افزار موجود می باشد.
پرسش های آغازین بحث:
۱ – وقایع جهان امروز را به چه صورت می توان توجیه کرد؟
۲ – چرا امروزه مسجدالاقصی کانون توجه ادیان الهی است؟
۳ – تلاش های اخیر برای تخریب مسجدالاقصی به چه دلیلی صورت گرفته است؟
۴ – با وجود کشورهای پیشرفته ی اقتصادی درجهان (همانند چین و روسیه) چرا ایران به عنوان دشمن اصلی کشورهای غربی مطرح می شود؟
۵ – چرا کشورهایی همچون آمریکا و اسرائیل که داعیه های مذهبی دارند، بیشترین جنایات را در حق بشر مرتکب می شوند، اما کشور کمونیستی مانند چین، کمتر از کشورهای مزبور دست به سرکوب می زند؟
۶ – چرا امروزه غرب، مسلمانان را بزرگترین تهدید می شمارد؟
۷ – هدف غرب و به خصوص آمریکا، از حضور در خاورمیانه چیست؟
۸ – چرا با وجود کشورهای نفت خیزی چون عراق و عربستان، اسرائیل در فلسطین اشغالی لانه گزیده است؟
۹ – چرا عراق اشغال شده است؟
۱۰ – چرا بهاییان مقبره ی بهاء الله در اسرائیل را مقدس ترین مکان می دانند؟
۱۱ – چرا مبارزه با اسرائیل وظیفه ی تمامی مسلمین جهان است؟
۱۲ – آرماگدون چیست و چرا امروزه مورد توجه قرار گرفته است؟
۱۳ – چرا جرج بوش مأموریت خود را در جنگ علیه تروریسم، مأموریتی الهی می داند؟
۱۴ – چرا آمریکا از اسرائیل حمایت کامل می کند؟
۱۵ – آیا آمریکا بازیچه ی اسرائیل است یا اسرائیل بازیچه ی آمریکا؟
۱۶ – علت دشمنی غرب و اسرائیل با ایران و حزب الله چیست؟
۱۷ – چرا اخیراً ساعت آخرالزمان ۲ دقیقه به جلو کشیده شده و فقط ۵ دقیقه به پایان مانده است؟
۱۸ – آیا می دانید مسجدالاقصی گنبدش سبز رنگه و طلایی نیست؟
این نرم افزار دارای سه بخش:
دجال آخرالزمان (پیرامون فرقه ی فراماسونری و آخر الزمان می باشد)
مطالب بیشتر (مطالبی پیرامون مبحث بالا می باشد)
ظهور منجی (پیرامون بحث در مورد منجی آخر الزمان “حضرت مهدی” می باشد)
***
برای اطلاعات بیشتر به وبلاگ فوق الذکر “http://www.amir200h.blogfa.com/“ مراجعه کنید. “فدایی رهبر” از جمله اهالی خوب قطعه ۲۶ است که طرح های ایشان را همگان دیده ایم.
احسنت
تبارک الله
احسنت
غدیر قم
اسم قشنگیست
“غدیر قم” یعنی سیدعلی. طلبه ای نذر کرده “آقا” اگر تو را از نزدیک ببیند ۳ ماه روزه بگیرد.
آخ که چه قلمی داری داداش دمت گرم اساسی
خامنه ای امروز می آید، فردا می آید. امروز می آید، فردا می آید. تو از عالمی قرار برده ای ای علی.
*در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
*من ظهور لحظه ها را میشمارم تا بیایی
*خاک لایق نیست جانا تا به رویش پا گذاری
*در مسیرت جانفشانم، گل بکارم تا بیایی
جان ها نثار خاک قدم های رهبرم….
…خوابش بخیر! مگر نه که ما شیعه زاده ایم/ تا آخرین نفس به پای سیدعلی ایستاده ایم
سلام قولا من رب الرحیم پیشا پیش عید غدیر خم مبارک
سلام بر حاجی حسین بسیجی ها توضیحات جبرئیل به سوال پیامبر اکرم درباره شناختش از امام علی (ع):امام :امام علی (ع)در عرش معلم جبریئل در شیوه عبودیت الهی و از آنجا که جزو اهل بیت است از عوامل پذیرش توبه حضرت آدم نوح نام اورا بر کشتی اش حک و لنگر گاه کشتی اش را مسجد کوفه قرار داد خداوند درشب معراج با حبیب خویش با صوت علی (ع)سخن گفت .قرآن کریم در سوره آل عمران آیه ۶۱علی (ع)را به منزله نقش پیامبر دانست (فقل تعالوا ندع ابناءنا وابناءکم ونساءنا ونساءکم وانفسنا وانفسکم )
اگر علی (ع)نبود آفرینش به تکوینش نمی ارزید نور وجود علی (ع)مصباح پایگاه آفرینش شو وهستی اول با وجود او شکل گرفت. قلمت در پناه امام زمان (عج)که اینچنین برحقایق وراستی هاست :
بابای مایی آقا. یک تار مویت را به ۲ دنیا نمی دهیم؛ ضرر می کنیم.ما درغدیر قم هم ساندیس نظام مان را می خوریم؛ حرفی هست؟ دشمن برود گم شود؛ به زودی ماه ما وارد قم می شود. تا غدیر قم چیزی نمانده.
۱) در زیر نور ماه مرجع تقلیدم فقط خامنه ایست
۲)این سفرخیلی استراتژیکه وماهیت خیلی از کسانی که از دین دکانی ساخته اند بیش از پیش برملا میشه
۳)ارادتم را به حسین قدیانی با هیچ جمله ای نمیتونم بیان کنم!!!
خنده وطعنه به اشعار وشعارم بزنید
تیر غم بردل دیوانه و زارم بزنید
در حمایت ز امامم علی خامنه ای
میشوم میثم تمار به دارم بزنید
دیدید هنوز عشق لشکر دارد
دیدید که این قافله رهبر دارد
ای مانده نهروانی عهد شکن
این ملک علی مالک اشتر دارد
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּּּּּ ּ ּ ּ ּ \____________________
ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞,ּ ּ ּ ּ ּ ּ \¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ֹֹ\
ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ۞۞,ּּּ ּ ּ ּ\ یا خامنه ای
ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּּ ּ ּּ۞۞ـּ ּ ּ ּ\__________________̲̲/_̲
ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ\¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯
ּ ּ۞۞ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ\
ּ ـ۞۞ּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ּ ـ۞۞ּ ּ \ּ ּ ּ ۞۞
ּ ۞۞ـּ ּ ּ ۞۞ּ ּ ּ ּ۞۞ ּ ּ ּ ـ۞۞ּּ ּ \ּ ּ ּ ּ۞۞
ּ ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ּ ּ۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞۞
ֹֹֹֹ¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯¯ ¯¯¯¯¯¯¯¯¯\¯¯¯¯¯¯¯¯
ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ۞ִִ ִ ִ ִ ۞ִ۞ ִִִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ ִ
ما از الست طایفه ای سینه خسته ایم
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگر که سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی «قبیله ی سلمان» خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد
از ما بترس،طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم
از اما بترس، شیعه ی سرسخت حیدریم
جان برکفان جبهه ی فتوای رهبریم
از جمعه ای بترس که روز سوارهاست
پشت سر امام زمان ذوالفقارهاست
از جمعه ای بترس،که دنیا به کام ماست
فرخنده روز پر ظفر انتقام ماست
از جمعه ای بترس،که پولاد می شویم
از هرم عشق مالک ومقداد می شویم
به دوستان که جفا میکنند میگویم
اگر چه گفته ام اکنون بلند میگویم
که تا به چشمه نورحیات روزنه ایست
تمام بود و نبودم فدای خامنه ایست
مَردم! همیشه نور خدا منجلی شود
در سینه ای که مملوّ ِمهر ِولی شود
من افتخار میکنم آری خدا کند
جانم فدای حضرت سیّدعلی شود
هر کس ز ولایت و ولیّ دور شود
همسایه ی دشمن است و منفور شود!
پروانه صفت، گِرد ِعلی میگردیم
تا دیده ی هر فتنه گری کور شود!
حقّا که تو از سُلاله ی فاطمه ای(س)
با خنده ی خود به درد ِما خاتمه ای
زیباتر از این نام ندیدم به جهان
سیّد علی حسینی خامنه ای
جان خود در ره “اولاد علی” می بازیم
همچو “مالک” به “عدوان علی” می تازیم
ای که گویی که خلایق ز “ولی” خسته شدند
کوری چشم تو بر “سید علی” می نازیم
گفتند که عاشقی و آرام نه ای
در باغ خیال خم ابروی که ای
گفتند بگو به قصد قربت گفتم
“سید علی الحسینی الخامنه ای”
ای فیض عظیم و بی کران خامنه ای
ای بر سر ما چو سایه بان خامنه ای
تدبیر و شجاعت از لبت می بارد
ای خار به چشم دشمنان خامنه ای
سلام حسین آقا
خوشا بحال قم و مردمان قم که میزبان حضرت آقا هستند
و من الله توفیق بصیرت صادق
حضرت ماه:
تفریح من در محیط طلبگی خودم در دوران جوانی، حضور در جمع طلبهها بود. به مدرسهی خودمان – مدرسهای داشتیم، مدرسهی نوّاب – میرفتیم؛ جوّ طلبهها برای ما جوّ شیرینی بود. طلبهها دور هم جمع میشدند، صحبت و گفتگو و تبادل اطلاعات میکردند و حرف میزدند. محیط مدرسه برای خود طلبهها مثل یک باشگاه محسوب میشد؛ در وقت بیکاری آن جا دور هم جمع میشدند. علاوه بر این، در مشهد، مسجد گوهرشاد هم مجمع خیلی خوبی بود. آنجا هم افراد متدیّن، طلّاب، روحانیون و علما میآمدند، مینشستند و با هم بحث علمی میکردند؛ بعضی هم صحبتهای دوستانه میکردند. تفریحهای ما اینها بود.
خاک کف پای ماه مان را سرمه چشممان می کنیم
با تمام وجود منتظر ماهیم و البته ستاره هایی چون داداش حسین
بسم الله
من آقا رو از نزدیک ببینم حاضرم همه سال و روزه بگیرم
میمیرم براش واقعا ماهه
به به
چه عالی نوشتید
اصلا ما عاشق حضر ماهیم حرفی هست؟
به هر کجا که سفر کند با همان اتوبوسی که چهارشنبه ما را برد راهپیمایی به دنبالش می رویم حرفی هست؟
اصلا غلط کردید بیشمارید و حرف مفت میزنید
بر خامنه ابی رهبر خوبان صلوات.
“بروی قم، ما در تهران نمی مانیم؛ ضرر می کنیم. ”
فکرش رو بکنید کروبی رو بندازید تو دریاچه نمک چی میشه…
سلام
خوش به حال مردم قم . حقیقتا حسودیم شد .
و اما
دشمن غلط کرده . مگه نگفتند روز نه دی ما رو با اتوبوس آوردن راهپیمایی . هفته گذشته به خاطر مخالفت با حضور احمدی نژاد در نیویورک ، مگه مستندی رو که تلویزیون پخش کرد ندیدید ؟ تکه هایی از برنامه هایی ماهواره ای بود . یه یارو و ضمنا کچل ، میگفت اتوبوس مجانی و غذای مجانی شما با ما . شما فقط بیایید تظاهرات .
حالا باید گفت چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است .
.
اللهم احفظ قائدنا خامنه ای بالقران
یاحق
حرف زیادی بزند دشمن پرتش می کنیم دریاچه نمک؛ حرفی هست؟ ما در غدیر قم هم ساندیس نظام مان را می خوریم؛ حرفی هست؟ دشمن برود گم شود.آفرین،آفرین
سلام بر حسین*
بدبخت دشمن که فردای این حماسه لابد می خواهد بگوید؛ یک عده را از تهران آورده بودند قم! دشمن خر است و روز ۹ دی هم می گفت؛ یک عده را از قم آورده بودند تهران! هان ای دشمن! جمهوری اسلامی به رهبری این ماه پاره علوی تبار، از تهران تا قم پیچیده عمل می کند؛ حرفی هست؟ ………..
…………
بدبخت دشمن که فردای این حماسه لابد می خواهد بگوید؛ یک عده را از تهران آورده بودند قم! دشمن خر است و روز ۹ دی هم می گفت؛ یک عده را از قم آورده بودند تهران! هان ای دشمن! جمهوری اسلامی به رهبری این ماه پاره علوی تبار، از تهران تا قم پیچیده عمل می کند؛ حرفی هست؟ ……….
ایول
من اهل قم هستم.
من اهل حجره ام.
برای سید علی جانم که چند وقتی است ما اهالی قم را مست حضورش کرده است.
_________________________________________
آواز خوش ترانه ای می آید
خوش حالی بی کرانه ای می آید
با شور وشعف چلچله ها می خوانند
امام ما سید علی خامنه ای می آید
_________________________________________
http://hazratekhamenei.blogfa.com/
وبلاگ ☽ حضرت ماه
“ما کلأ عاشق بزرگراه تهران – قم هستیم و اتوبوسی که ما را می برد کنار مولای مان ،”
“حرفی هست؟”
“ما از قم به تهران می آییم و از تهران می رویم قم و کاری می کنیم دشمن زیر دست و پای مان گم شود،”
“حرفی هست؟”
“ما از تهران تا قم پیچیده عمل می کنیم!”
“حرفی هست؟”
“حرف زیادی بزند دشمن پرتش می کنیم دریاچه نمک ،”
“حرفی هست؟”
“حرفی هست؟”
“حرفی هست؟”
نخیر!!! حرف نداری داداشی جونم ، فقط فدائی داری خفن! حالا ،…. اول؟… آیا؟!
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن /در کوی او گدایی بر خسرویی گزیدن
وقتی بهم زنگ زدن که بیا انتظامات شو فقط جیغ نکشیدم
خلاصه دلتون بسوزه ما این هفته مهمون داریم
من میرم با اتوبوس با ساندیس وبا همون حنجره ای که پدر بزرگم فریاد زد « یا مرگ یا خمینی»والبته مرگ را برایش انتخاب کردند فریاد میزنم «ابوالفضل علم دار خامنه ایی نگه دار»
او را به چشم پاک توان دید چون هلال/هر دیده جلوه ی آن ماه پاره نیست
دمتان گرم واقعا زیبا می نویسید
جانا سخن از زبان ما می گویی
توفیقتان روزافزون
کلا به شما عرض می کنم حرفی هست یا نه؟
بسم رب الشهدا
سلام استاد
حرف دل مارو زدید
همینه.. خودشه.. اصلا ما کارمون همینه..
بروی قم، ما در تهران نمی مانیم؛ ضرر می کنیم. ما در تهران بمانیم، حسادت می کنیم به قمی ها. ما هم می آییم و در غدیر قم، همراه با اهالی حجره و حوزه به همه شب پرستان می گوییم؛ غلط کردید بیشمارید..
.
.
هربار نوشته هاتون رو میخونم قلمم بیشتر جون میگیره چون عطر ۀقا مرتضی رو برام تداعی میکنه
التماس دعا
یا زهرا
غم از دل خسته نفسی خواهد رفت
اندوه ز قلب هر کسی خواهد رفت
آقا که به قم بیاید إنشاألله
خورشید دگر مرخصی خواهد رفت
قدومش مبارک
سلام علیکم
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
کریمه اهل بیت (س) هم آماده پذیرایی است بی شک چه رسد به ما ستاره های کم سو …
بی صبرانه و عاشقانه منتظر تابش نور ماهیم در سرزمینمان که بوی قدم های خمینی می دهد هنوز …
دعا کنید دیدار از نزدیک قسمت مان شود
یاعلی
لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لـــــــــــــــــــــــــــــــــــــبـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــکـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــا
خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــنـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه ای
سلام
پر از عشق بود این متن.با هر جملش آدم میخواد جون بده برای آقا.
اس ام اس قمی ها در استقبال از رهبر انقلاب..شعرای قشنگ و جالبیه
http://iusnews.ir/?pageid=116598&sms%D9%82%D9%85%DB%8C%20%D9%87%D8%A7%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%82%D8%A8%D8%A7%D9%84%20%D8%A7%D8%B2%20%D8%B1%D9%87%D8%A8%D8%B1%20%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8&1389-07-14
با امدنت بهار احساس شود@
این شهر پر از طراوت یاس شود@
از عطر حضورت ای علمدار زمان@
قم جلوه گه حضرت عباس شود@
غدیر قم” یعنی سیدعلی.
به زودی و برای بار بیشمار معلوم می شود که تو ای ماه پاره علوی تبار، چقدر ستاره داری که حاضرند هزار بار برایت جان دهند
چقدر ستاره داری که حاضرند هزار بار برایت جان دهند
چقدر ستاره داری که حاضرند هزار بار برایت جان دهند
چقدر ستاره داری که حاضرند هزار بار برایت جان دهند
چقدر ستاره داری که حاضرند هزار بار برایت جان دهند
سلام
خودتون و اتوبوستون و ستاره های توی اتوبوستون و راننده اتوبوستون و اون آقایی که توی اتوبوس ساندیس بین ستاره ها تقسیم میکنه و.. روی سر ما جا دارید..
بسم رب الشهدا
سلام استاد
واقعا بچه هایی که میگن قلمتون طلا حق میگن!
یه مقاله علمی دیدم چون شما و سایر ستاره های حضرت ماه با کامپیوتر زیاد سروکار دارن گفتم شاید برای سلامتی مفید باشه… چون این قلم ها و این چشم ها حالاحالاها باید بر مدار ماه بگردند…
==============
به نظر می رسد با فراگیرتر شدن بکارگیری کامپیوتر در محل های کار و حتی در خانه ها تعداد کسانیکه از مشکلات چشمی و بینایی (CVS) یا به عبارتی “Computer Vision Syndrome” رنج می برند رو به افزایش باشد.
مهمترین علائم CVS عبارتند از: خستگی چشم، خشکی چشم، سوزش، اشک ریزش و تاری دید. همچنین ممکن است سبب درد در گردن و شانه ها نیز بشود. بطورکلی می توان گفت CVS مجموعه ای از علائم چشمی و بینایی است که بر اثر کار با کامپیوتر ایجاد می شوند. تقریبا ۴/۳ کسانیکه زیاد با کامپیوتر کار می کنند گرفتار این علائم هستند.
چشم انسان حروف چاپی را بهتر از حروف نمایش داده شده بر روی مانیتور می بینند. علت این امر این است که حروف چاپی کنتراست بیشتری با صفحه سفید زمینه داشته و لبه های آنها واضح تر است حال آنکه در مورد صفحه مانیتور چنین نیست و لبه ها به وضوح حروف چاپی نیستند. یکی از مهمترین دلایل خشکی و سوزش چشم هنگام کار با کامپیوتر کاهش میزان پلک زدن است. این مسأله به همراه خیره شدن به صفحه مانیتور و تمرکز بر روی موضوع کار سبب می شود تا پلک ها مدت بیشتری باز بمانند و در نتیجه اشک روی سطح چشم سریعتر تبخیر می شود. با رعایت توصیه های دهگانه زیر می توان تا حد بسیار زیادی از آسیب های چشمی جلوگیری کرد:
۱. سعی کنید بطور ارادی پلک بزنید.
این کار سبب می شود سطح چشم شما با اشک آغشته شده و خشک نشود. در صورتیکه مشکل شما شدید باشد می توانید از قطره های اشک مصنوعی استفاده کنید.
۲. مرکز مانیتور باید حدود ۱۰ تا ۲۰ سانتی متر پایین تر چشمان شما باشد.
این وضعیت علاوه بر اینکه باعث می شود پلک ها پایین تر قرار گیرند و سطح کمتری از چشم در معرض هوا باشد. از خستگی گردن و شانه ها نیز می کاهد. در این موارد هم باید مانیتور را در ارتفاع مناسب قرار داد و هم ارتفاع صندلی را نسبت به میزکار تنظیم کرد بطوریکه ساعد شما هنگام کار با keyboard موازی با سطح زمین باشد.
۳. مانیتور خود را طوری قرار دهید که نور پنجره یا روشنایی اتاق به آن نتابد.
هنگام کار با کامپیوتر سعی کنید پرده ها را بکشید و روشنایی اتاق را نیز به نصف وضعیت معمولی کاهش دهید.
۴. به چشمان خود استراحت دهید.
سعی کنید هر ۵ تا ۱۰ دقیقه چشم خود را از مانیتور برداشته و به مدت ۵ تا ۱۰ ثانیه به نقطه ای دور نگاه کنید. این کار سبب استراحت عضلات چشم می شود. همچنین به شما وقت می دهد پلک بزنید و سطح چشم شما مرطوب شود.
۵. اگر مجبورید که متناوبا به یک صفحه نوشته و مانیتور نگاه کنید (خصوصا در مورد تایپیست ها) ممکن است چشم شما خسته شود زیرا باید تطابق خود را تغییر دهد. برای جلوگیری از این مسأله سعی کنید صفحه نوشته شده را در حداقل فاصله و هم سطح با مانیتور قرار دهید. برای اینکار می توانید از copyholder استفاده کنید.
۶. فاصله مانیتور با چشمان شما باید ۵۰ تا ۶۰ سانتی متر باشد.
۷. روشنایی و کنتراست مانیتور خود را تنظیم کنید.
میزان روشنایی مانیتور باید با روشنایی اتاق هماهنگی داشته باشد. یک روش برای تنظیم روشنایی مانیتور این است که به یک صفحه وب با زمینه سفید (مثل این صفحه) نگاه کنید. اگر سفیدی صفحه برای شما مثل یک منبع نور است روشنایی مانیتور زیاد است و باید آن را کم کنید. در مقابل، اگر صفحه کمی خاکستری به نظر می رسد روشنایی را زیاد کنید.
۸٫ مشخصات دیگر مانیتور خود را تنظیم کنید.
کیفیت نمایش تصاویر بر روی مانیتور به سه عامل بستگی دارد: Resolution ، Refresh Rate ، و DotePitch .Refresh Rate نشاندهنده فرکانس تجدید تصویر بر روی مانیتور است. فرکانس پایین می تواند برای چشم خسته کننده باشد و فرکانس های خیلی پایین سبب پرش تصویر می شوند. بهترین Refresh Rate حدود ۷۰ هرتز یا بیشتر است. Resolution یا وضوح تصویر که به Refresh Rate نیز بستگی دارد به تراکم پیکسل های تصویر بر روی مانیتور گفته می شود. هرچه تعداد پیکسل ها بیشتر باشد جزئیات بیشتری از تصویز دیده می شود. بطورکلی هرچه Resolution بیشتر باشد بهتر است ولی باید به Refresh Rate نیز توجه داشت. گاهی Resolution بالا Refresh Rate پایین دارند بنابراین باید وضعیتی را انتخاب کرد که هر دو بیشترین تعداد را داشته باشند.
Dot Pitch بر sharpness تصویر مؤثر است و هر چه عدد آن کمتر باشد تصویر sharpتر است. بیشتر مانیتورها dot pitch بین ۲۵/۰ تا ۲۸/۰ میلی متر دارند. ۲۸/۰ میلی متر یا کمتر عدد مطلوب است. Refresh Rate و Resolution را در ویندوز می توانید در Display Properties تنظیم کنید ولی dot pitch قابل تنظیم نیست.
۹٫ اگر علی رغم رعایت توصیه های گفته شده باز هم دچار علائم هستید می توانید از عینک های مخصوص استفاده کنید زیرا گاهی مشکل در دید متوسط است. ما بطور معمول کمتر از دید متوسط استفاده می کنیم زیرا بیشتر اوقات یا اشیاء دور را نگاه می کنیم و یا اشیاء نزدیک. ولی مانیتور کامپیوتر دقیقا در فاصله ای از چشم قرار می گیرد که مربوط به دید متوسط است. برای دریافت عینک مناسب کامپیوتر به چشم پزشک مراجعه کنید.
۱۰٫ هنگام کار با کامپیوتر سعی کنید گردن خود را راست نگهداشته و شانه را عقب بدهید.
قوز کردن هنگام کار طولانی با کامپیوتر سبب دردهای گردن و شانه ها می شود. کاملا پشت خود را به صندلی بچسبانید. همچنین ارتفاع صندلی خود را طوری تنظیم کنید که کف پاها روی زمین قرار داشته و زانوی شما در زاویه ۹۰ درجه قرار داشته باشد. Keyboard و Mouse باید پایین تر از آرنج و نزدیک دستان شما قرار داشته باشد.
=================
همه افرادی که با کامپیوتر کار می کنند باید پس از مدتی به نقطه ای دور نگاه کنند تا چشمانشان دچار خستگی نشود.. در ضمن جهت انجام کار با کامپیوتر، وجود نور کافی لازم و ضروری است و استفاده طولانی مدت از کامپیوتر باعث خستگی و تحریک چشم شده و ممکن است باعث سر درد شود.
جهت جلوگیری از عوارض بالا باید صفحه کلید و سطح کار متحرک قابل تنظیم باشد و حرکات دست در محدوده طبیعی باشد یعنی مچ دست ها صاف باشد و دست به طرف داخل و خارج خم نباشد.
وقتی می خواهیم از روی صفحه ای تایپ کنیم باید آن صفحه در ارتفاع مانیتور و درست در کنار آن باشد تا با حرکات کمتری بتوان هر دو را در میدان دید، داشته باشیم کاربر باید در خانه و محل کار ورزش ها و نرمش های لازم را انجام دهد. فشارهای روانی نیز در بروز دردهای اسکلتی سهم بسزایی دارند کاربر نباید بطور مستمر پشت دستگاه بنشیند و باید هر چند مدت یکبار قدم بزند و به دور دست نگاه کند. از زیر پایی حتماٌ استفاده کنید. در صفحه کلیدهای پیشرفته، جایی برای تکیه و استراحت مچ دست دارند که بسیار مفید می باشند. صفحه کلید را کمی به طرف جلو مایل کنید، از میز و صندلی با لبه نرم و قابل اتکا استفاده کنید.
ماشاالله / هزار ماشاالله به قلمت ای عزیز رهبر و ملت ایران .هزاران کیلو اسفند دود کردن باز کم است برایت .
به قول ستاره های ماه
سلام داداش حسین
اجرکم عند الله
فقط یک خواهشی دارم از شما جون مرتضی (این تن بمیره) اگه خواستید با اتوبوس و با ستاره ها برید زیارت ماه و خورشید من رو هم قاطی خودتون ببرید.
یا حداقل ندا بدید تا یک جوری خودم رو برسونم.
خیلی حاجت دارم به خدا!
یا علی
حالا ببین من که بچه تهرانم و ۱۰ ساله برا درس ساکن قمم و عملا شدم شوفر بزرگراه تهران قم، چقدر حال میکنم با این متنت
ما کلا عاشق بزرگراه تهران قم هستیم و اتوبوسی که ما را میبرد کنار مولایمان………..
ما از قم به تهران می آییم و از تهران می رویم قم و کاری می کنیم دشمن زیر دست و پای مان گم شود؛ حرفی هست؟ ما کلا عاشق بزرگراه تهران – قم هستیم و اتوبوسی که ما را می برد کنار مولای مان؛ حرفی هست؟ حرف زیادی بزند دشمن پرتش می کنیم دریاچه نمک؛ حرفی هست؟
حرف زیادی بزند دشمن پرتش میکنیم دریاچه نمک،حرفی هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
آقای قدیانی عاللللللللللللللللللللللللللللللی بود.
التماس دعا
سلام تاریخ دقیقش اعلام شده؟ میشه اگه اعلام شد تو سالتتون بذارید؟ ممنون!
حال کردم و این شعر زیبا ذکر لب همه ی ما قمی هاست این روزها اما داداش اگه قم اومدی جان بابات خبر بده ببینیمت!
شهری به آتش می کشم گرتو لبت را تر کنی
من چون گلی در دست تو تا کی مرا پرپر کنی
بر رشته های معجر زهرا قسم سید علی :
خنجر به خنجر می زنم گر تو هوای سر کنی
سلام داداش حسین
دیونه شدیم از بس انتظار اومدن ماه رو کشیدیم.
حرف زیادی بزند دشمن پرتش میکنیم دریاچه نمک،حرفی هست؟؟؟
با امدنت بهار احساس شود
این شهر پر از طراوت یاس شود
از عطر حضورت ای علمدار زمان
قم جلوه گه حضرت عباس شود
در ضمن قلمتون حرف ندارررررررررررررره.
التماس دعا.
دلبستگی به یار را میفهمیم
درد دل بی قرار را میفهمیم
ما منتظر امام امت هستیم
ما معنی انتظار را میفهمیم
ماه من بیتابم…
کی میاد اون روز…
اجرتون با خدا داداش حسین
التماس دعا داداش حسین
میگم شما إن شاءالله شهید بشی ؛میشی” فرزند شهیدان اهل قلم”! سعی کن شهید بشی خیلی حیفی برا غرق شدن تو لجن این دنیای پست حتماً هم گمنام شهید بشو چون بسه این قدر توزمین شهرت پیداکردی .
راستی دو سه جمله اوّل متنتو پیامک زدم برای همه رفقای قم
بعدش آدرس دادم.قطعه ۲۶ یکی پرسید:ردیف چند؟براش فرستادم:ردیف بابای حسین قدیانی!
رواق منظر چشم من آشیانه توست
کرم نما و فرود آ که خانه خانه توست
به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل
لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
.
.
باید اهل قم باشی تا حال هوای این روزهای قم رو بفهمی
حتی بچه های مدرسه ایمون هم این روزها بیقرار دیدارند و لحظه شماری میکنند
بکوری چشم دشمن
از “کوثر به گوشم” بابت مقاله مفیدشان ممنونیم. نکات جالب و بجایی را گوشزد کرده بودند.
سلام
واقعاً عالی بود.
سلام خسته نباشید الان ان بار هشتم یا نهم است که من میام این متن می خونم تا می بینم یه ذره وقت دارم میام به این سایت این متن می خونم واقعا عالی بود بی نظیر بود
با این کلمات و جملات چه می کنید
هیچی نمی توانم بگم جز اینکه خداوند به قلم و عمر شما برکت بدهد
سلام بر حسین عزیز
مدتی توفیق حضور در این قطعه مقدس نداشتم
حدود یکماه هست که درگیریم خیلی خون دل خوردیم
کسی چه می داند
دردهایم باشد برای فرصتی دیگر
اینک حضور ماه را باید دریابیم
فعلا برای ثبت نام بچه ها در اتوبوس روز چهارشنبه فکری کنید تا بعد
این هم برای آب انداختن دل بچه ها
http://eslami1414.persiangig.com/poster%20agha2%20copy.jpg
پیشکش به رفقای قطعه
سلام.
اهل غدیر قمم.
و مطلب شما را خواندم و اشک ریختم.
عمق احساس ما همین است.
مضاعف باشید…
یا علی
بچه ها سفر نزدیکه ما کار زیاد داریم چون میزبانیم اما شما بهتر می تونید. عکس بگیرید مطلب بنوبسید .من تو همین وبلاگ طرحهای فوقالعاده زیبا زیاد دیدم . دیروز جلسه ایی داشتیم نزدیک ۱۰۰نفر بودیم و قرار گذاشتیم سنگ تمام بگذاریم و البته بدون کمک شما ستاره ها نمی شود.منتظرتان هستیم
حاجی! خیلی وقت بود مطالبتو نخوونده بودم از اونجا که بچه ی قمم حال کردم حسابی
(بوس)
سلام اولین باره اومدم قطعه تون از نه ده میشناسمتون.قمیم . دعا کنید خورشید عالم تاب خدمتونو به حضرت ماه بپسندن دعا کنید لایق خدمت گذاری شیم
نعره شیطان در آستانه سفر رهبرانقلاب به قم
“آنچه این حلقه را نگران کرده، از سویی پیش بینی استقبال گرم و کم سابقه مردم، حوزه های علمیه، علما و مراجع از رهبرانقلاب است که می تواند در کمتر از چند ساعت تمام فضاسازی های قالبی و شایعه پراکنی ها و شعبده بازی های رسانه ای فتنه گران را نابود کند و از سوی دیگر فصلی نو در تقویت حوزه های علمیه و نقش آفرینی عمیق تر علما و مراجع در دهه چهارم انقلاب بگشاید.”
به گزارش شبکه ایران، سفر قریب الوقوع رهبرانقلاب به شهر مقدس قم، محافل ضدانقلاب دخیل در فتنه سال ۸۸ را به شدت سراسیمه و هراسان ساخته است.
این محافل و رسانه های وابسته به آنها طی هفته اخیر پروژه وسیعی را به اجرا گذاشتند تا پیشاپیش – به خیال خود- از ابعاد مبارک این سفر بزرگ بکاهند. در این میان «حلقه لندن» که رسماً خود را اتاق فکر فتنه سبز در خارج از کشور معرفی کرده و ارتباطات وسیعی با لابی صهیونیست ها در آمریکا و سازمان های جاسوسی MI6 و CIA دارد، بیش از همه نسبت به این سفر تاریخی ابراز نگرانی کرده و به انتشار انبوه تبلیغات و شایعاتی که از سوی مقامات مافوق در سرویس های جاسوسی لندن و واشنگتن دیکته می شود، دست یازیده است. «جرس» ارگان رسانه ای حلقه ماسونی لندن در حالی ژست مذهبی در تبلیغات اخیر خود گرفته که پیش از این برخی اعضای آن، به انکار امام زمان«عج» پرداخته، کلام الله مجید را -نعوذبالله- تجربه شاعرانه پیامبر و آمیخته به خطا توصیف کرده و فقه و مرجعیت را باعث طالبانی گری در ایران معرفی کرده اند! ادعای برخی اعضای این حلقه، هیچ تفاوتی با سران گروهک بهائیت ندارد.
به گزارش کیهان، آنچه این حلقه را نگران کرده، از سویی پیش بینی استقبال گرم و کم سابقه مردم، حوزه های علمیه، علما و مراجع از رهبرانقلاب است که می تواند در کمتر از چند ساعت تمام فضاسازی های قالبی و شایعه پراکنی ها و شعبده بازی های رسانه ای فتنه گران را نابود کند و از سوی دیگر فصلی نو در تقویت حوزه های علمیه و نقش آفرینی عمیق تر علما و مراجع در دهه چهارم انقلاب بگشاید.
آنچه در تحرکات وسیع حلقه لندن (مرتبط با باند مهدی هاشمی در قم و فتنه گران نفاق جدید در تهران) قابل توجه است حرکت طابق النعل بالنعل این جریان در سناریوی لو رفته آمریکایی-انگلیسی است همچنان که دکتر مایکل برانت از مقامات سابق سازمان سیا در زمینه شیعه شناسی چندی پیش در خاطرات خود تصریح کرد؛ ما پس از پیروزی انقلاب ایران، جلسه ای را با مشارکت MI6 انگلستان که در مسائل منطقه خاورمیانه، بااطلاع تر بودند تشکیل دادیم و راز شکست خود را بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که غیر از بی کفایتی رژیم شاه، دو عامل «خون حسین]ع[ نواده پیامبراسلام(ص)» و «نقش روحانیت و رهبری» موجب پیروزی انقلاب اسلامی شده است. بنابراین تصمیم گرفتیم به جای سیاست قدیمی و انگلیسی «تفرقه بینداز و حکومت کن»، سیاست «تفرقه بینداز و نابود کن» را در درون جریان شیعه و روحانیت مذهبی به اجرا بگذاریم و ۹۰۰ میلیون دلار هم بودجه برای این امر اختصاص دادیم.
یادآور می شود حلقه لندن توسط عناصری چون عطاءالله مهاجرانی، محسن کدیور، سروش و… مدیریت می شود. این حلقه به خاطر پیش کشیدن پیشنهاد «درازگوش تروا» در ۱۲ بهمن سال ۸۸ از سوی محافل ضدانقلاب به شدت شماتت و سرزنش شد. اما گویا آقای مهاجرانی باز هم هوس کرده- به اعتبار شیر درازگوشی که می گوید در کودکی خورده- باز هم همان خبط و خطاهای قبلی را تکرار کند.
در هر صورت باید به اعضای حلقه لندن متذکر شد که اگر چند روزی صبر کنید پاسخ همه بافته های خود را از سوی مردم، علما و مراجع دریافت می کنید.
گفتنی است حضرت امیر علیه السلام می فرمودند وقتی آیات قرآن بر رسول خدا(ص) نازل می شد، صدای نعره شیطان را می شنیدم که از عصبانیت جیغ می کشید.
سلام برادر حسین. اشکمو درآوردی با این نوشتنت.
خامنه ای…. این عشق الهی است…
اگرچه خیلی خوشحالم که سر همه فتنه گرا به سنگ خورد اما دلم برا اون شب و روزایی که غسل شهادت میکردیم و میرفتیم به مقابله با فتنه گرا تنگ شده….
به دوستان عرض میکنم واسه بنده حقیر دعا کنن… به جرم مقابله با فتنه گران نجس سبز در محیط کارم برام مشکلاتی درست کردن … امیدوارم به دعای خیر همه دوستان…
ماه پاره رو دریابیم تا ظهور خورشید نزدیک و نزدیکتر بشه ایشالله
ای کاش میشد پرده از دلها برداشت دید که چگونه به خاطر تو ای آقا که با آمدنت ما را با شمیم دل انگیز امام زمان عج هوایی میکنی میتپد .دوستت داریم آقا
مرگ بر هاشمی
سلام… هر بچه شیعه ولایی ارزوی دیدن نائب امام عصر(عج) را دارد…
افسوس که موقعی اقا امد شهر ما من سرباز در گهواره بودم و درک نکردم حضور افتاب را…
اقا جان … خم به ابرویت نیار ای فرزند زهرا… ما هستیم که بیشماریم…
ای کاش زودتر مولایمان مهدی(عج) بیاید تا پرچم ولایت این مملکت رو از نائبش بگیرد…
یاعلی رفقا
ما همان نسل جوانیم که ثابت کردیم
در ره عشق جگر دار تر از هر مردیم
هر زمان بوی خمینی ز سر افتد ما را
دور سید علی خامنه ای میگردیم
ایول دمتون گرم مطالبتون حرف نداره
دشمن برود گم شود؛ به زودی ماه ما وارد قم می شود. تا غدیر قم چیزی نمانده.
خیلی متن قشنکی بود
داداش گلم پرچمت بالا به کوری چشمان دشمنان سید علی همه فدایی میشیم برای سید علی
ای مردمان خواب تا کی؟
سنگ بر سینه تافتن تا کی؟
در میان آفتاب، چشمان بسته تا کی؟
عمری را در هوایش گذراندید
این عمر را بیهوده سوختن تا کی؟….